امروز كه اين يادداشت را مي نويسم هنوز يك هفته بيشتر از روز جهاني خشونت عليه زنان نگذشته است روزي كه تعداد قابل توجهي از زنان و مردان از سلبريتي ها گرفته تا افراد عادي جامعه هشتك هاي نه به خشونت عليه زنان راه مي اندازند و خشونت عليه زنان را محكوم مي كنند.
خشونت هميشه چشم كبود و صورت خونين نيست ، خشونت و تحقير گاهي يك نگاه است.گاهي صداي ممتد بوق خودروهاي عبوري است كه آرامش پياده روي و صداي خش خش برگ درختان در روزهاي پاييزي يك زن را به ترس از بيرون رفتن هاي تنهايي تبديل مي كند.
خشونت صرفا خشونت فيزيكي نيست خشونت همين آزارهاي كلامي و رفتاري است كه سلامت روح و روان زنان را نشانه گرفته است.خشونت ورود مردان به حريم خصوصي زنان است با ارسال پيام هاي گاه و بيگاه.
کاش از اين به بعد به جای هشتك هاي «نه به مزاحمت خياباني عليه زنان»، «نه به ورود به حريم خصوصي زنان» و از اين قبيل «نه» ها خارج از چنین شعارهایی به وجود و شخصیت آنها احترام بگذاریم؛در محیط کار، در خیابان، در کوچه و بازار و…
به قول فروغ:
“زن که باشی”
ترس های کوچکی داری!
از کوچه های بلند ، از غروب های خلوت
و از خیابان های بدون عابر می ترسی!
از صدای موتورسیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف
در کوچه پس کوچه ها می چرخند ، می ترسی!
از بوق ماشین هایی که ظهرهای گرم تابستان جلوی پاهایت ترمز می کنند،
و تو فقط چهره ی آدم هایی را می بینی،
که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند…!
“زن که باشی”
ترس های کوچکی داری…
“زن که باشی”
مهربانی ات دست خودت نیست !
خوب می شوی حتی با آنان که چندان با تو خوب نبوده اند؛
دلرحم می شوی حتی در مقابل آنهایی که چندان رحمی به تو نداشته اند
“زن که باشی”
دربارهات قضاوت میکنند؛
دربارهی زیباییات… که دست خودت نبوده و نیست!
دربارهی روحت، جسمت، دربارهی تو و زن بودنت،
عشقت، قضاوت می کنند!