جان و دلمان در مستطیل سبز است
علیرضا نجمی/ پهلوان شهر بود و نامدار و همه جانش را حتی برای وطن فدا می کرد ... نفس نفس زنان و پریشان و عصبانی با خروشی منحصر به فرد با درگیری از میان همه نگهبانان راه باز کرد و داخل شد و ناموس وطن را از آنجا رها کرد و شخص سفیر... . غرامت پرداخت کردیم گران و گزاف ولی دفاع شد از این آب و خاک که حرمت دارد و حریم و امنیت گلواژه اولویت دار آن است. حامی ضرب و جرح و کشتن نبوده و نیستیم که نه اخلاقیست و نه انسانی ولی او به راستی پهلوان و قهرمان شد و نامش ماندگار. در این میان قرار نیست از قهرمانان امروزین مان سینه چاکان وطن بسازیم که نه شدنی است و نه می توان.
امروز در صحنه اول در قاب بزرگی به نام فوتبال -حال خوب یا بد- که گردش مالی جهانی اش بی نهایت است افرادی هستند که البته شاید، نه شاید، که حتما در بازیشان بهترین هستند و قرار نیست در اخلاق هم بهترین باشند و از همین رو چندین سال پیش در زمان امپراطوری بلامنازع رسونری در ایتالیا پاپ رهبر مسیحیان جهان، شاخص ترین های دو تیم میلان و رم را فراخواند و به آنها یادآور شد که الگوی خیلی از جوانانی هستید که چشم به شما دوختهاند و هر حرکت و گفتار و عملکردتان برایشان الگو می شود، پس مراقب سکنات خود باشید. سکنات بازیکنان فوتبال چه در زمین مسابقه و چه خارج از آن همیشه محل دیده شدن است، حتی یک تخلف کوچک همانند رد شدن از چراغ قرمز راهنمایی توسط یک فوتبالیست بازخوردهای عجیبی دارد. آن زمان که پاپ آن نصایح را روانه بازیکنان ایتالیایی کرد گستره فناوری های شبکه های اجتماعی اینگونه گسترده نبود و حال با این فضای باز و رهای مجازی بیشتر در معرض دیده شدن هستند حتی خصوصی ترین لحظات زندگی شان... یادمان نرفته حرکات موزون سرمربی ورزیده و کار کشته و دوره دیده اروپای شرقی خودمان در یک جشن عروسی که دردسری بزرگ برایش ایجاد کرد یا مهمانی مختلط سرخابی ها و ... بحث این نیست که بازیکنان یا مربیان به جشن و شادی نپردازند بلکه تبعات این قبیل موارد است که تا همیشه دیده و شنیده میشود و حاشیه را بر اصل رجحان میدهد. نمیدانم یادتان هست کتک کاریهای درون زمین بین بازیکنان سرخابی و یا زد و خوردهای هواداران دو تیم در ورزشگاه و خارج از آن را؟! یا خرج های گزافی که بر گردن شهرداری پایتخت قرار می گرفت از تخریب اتوبوسهای درون شهری؟! هوادار یا طرفدار حق دارد از تیمش طرفداری کند و حق دارد رگ گردن کلفت کند و کل کل کند و بحث کند یا به قول مرحوم دکتر صدر به شیوه بریتانیاییها در ورزشگاه فحش دهد و خود را تخلیه کند البته همین انگلوساکسونها بهای زیادی پرداختند برای فوتبال، همین هایی که در صفحه تلویزیون مشاهده میکنید در یک وجبی زمین ساکت و آرام نشستهاند به تماشای فوتبال. سالهایی محروم شدند تا فرهنگ پذیر شدند ولی به گمانم وحشتناکترین زد و خورد قرن حاضر همین یکی دو هفته پیش رخ داد در مستطیل سبز و به کشته شدن بالغ بر 17 نفر انجامید و مردمان بسیاری را به حیرت فرو برد. راقم سطور هم هوادار است و طرفدار و به هیچ وجه کتمان نمیکند ولی یک روز یک سئوال خیلی خیلی ساده دختر کوچک برادرم مرا به فکر فرو برد که «عمو، اگه استقلال ببره چیزی بهت میدن...؟ اصلاً چی گیرت میاد؟». پشیمان نیستم از طرفداری و هواداری ولی فکرم را بینهایت به خود مشغول کرد. چرا حرص میخوریم وقتی در زمین نیستیم؟ خودم، خود من چرا بعد از آن جام جهانی که ایتالیا قهرمان شد زانو درد گرفتم؟! چون همه ضربات تیم را روی قالی و یا در حال نشسته و چهار زانو بازآفرینی میکردم... بازآفرینی کردم و کلی شیرین کام شدم از آن قهرمانی تیم محبوبم... ولی چرا؟... یکی جای من، جای شما، جای ما در زمین پا به توپ میشود و میجنگد، بله میجنگد. جنگ نیست نه، فقط آن لحظه و آن دم جای من و تو و ما نقش آفرینی میکند. شاهنامه میخوانیم و با رستم هم داستان میشویم، گویی خود ما هستیم، چرا؟ شاید چیزیست که اهالی هنر همذات پنداری مینامند است یا به قول اسطوره شناس معروف «میرچا ایلیاده» اسطوره ها در توالی روزان و شبان داستانهایشان جای ما را میگیرند و ما با خوانش روایتها و داستانهایشان خودمان را جای آنها می گذاریم و از بردشان لذت میبریم و از شکست و باختشان سرخورده میشویم. حال بازیکنان فوتبال در این دنیای مدرن همان نقش را دارند، قهرماناند، مشهوراند و نامدار و همه بوقهای رسانهای و تبلیغاتی حول محورشان میچرخد ولی دوست داریم پهلوان باشند، نمیخواهیم به سان پهلوان قاجاریمان «گریبایدوف» شکار کنند یا اَبَر انسان باشند نه، ولی نفس نفس زنان و پریشان و عصبانی با خروشی منحصر به فرد بجنگند و کم فروشی نکنند و وای به حال قهرمان ما که بخواهد کم فروشی کند، استقلال و پرسپولیس هم ندارد. طرفدار همیشه منتظر است، درست است که شاید در خانه لم داده باشد و ببیند دربی را، ولی جان و دلش در زمین است.