گلایه بجاست، زمانه نابجاست!
دیگر بازیکنی ساخته نمیشود بلکه به ضرب و زور پول و امکانات مامی و ددی از یک پسربچه ساکن دنیای پرغوغا و پر جذابیت مجازی بازیکن در میآورند و به راستی که در میآورند و نمیسازند
علیرضا نجمی/ درس میخواندیم، نمیخواندیم، شاید هم نه، بگیر نگیر داشت در حال و هوای نوجوانی و شیطنتهای زیر پوستی که گهگاهی هم لو میرفت. با این همه یک مورد خاص پای ثابت و همیشگی علاقمندیهایمان بود؛ فوتبال. فوتبال بازی میکردیم بیخستگی، گویا هزاران هزار انرژی زا خورده بودیم و خودمان خبر نداشتیم. کفشهای معروف به ته سبز با رویهای شبیه به برزنت، کتونیهایی میشد که حرف نداشت. رویه کفش با صافیاش دقیقاً ساخته شد بود برای شوتهای سنگین، از آن شوتهایی که طرف مقابل در برابرش تاب نمیآورد و با چشمهای نیمه بسته به چپ یا راست متمایل میشد و به نوعی در میرفت. از همه محلههای پایین شهر راه میافتادیم و میرفتیم تا ورزشگاه شهدای ارتش؛ از دروازه کازرون، خاتون، شیشه گری، لاینز، گلکوب و ... با شوقی وصف ناشدنی. با آن کاپشنهای معروف آن روزها (خلبانی) که رویه داخلی نارنجی داشت. وارد ورزشگاه میشدیم و آنجا برعکس میپوشیدیم و سکوها کاملاً نارنجی میشد. عشقی داشتیم به تیم شهرمان برق شیراز با آن بازیکنان خالص و ناب آن روزها. نه خبری از ژل روی سر بازیکنان بود نه آرایشهای موی آنچنانی، فکر و ذکرشان فقط فوتبال بود و بس. آه، که همیشه گفتن و نوشتن از فوتبال شیراز و فارس شبیه ناله میشود و یا چیزی شبیه خاطره یا به زعم عدهای نوستالژی. نوستالژی که حسابش صاف است و خاطره جمعی و فردی همه از این نمونه بسیار است ولی چرا ناله؟! ناله برای آنکه دیگر از داریوش یزدانی، شیردل، مهرزاد معدنچی، ستار زارع، امیر استواری، رنجبر و ... خبری نیست، از آن عاشقان همیشگی فوتبال در سطح محلات خبری نیست. خلاف نوجوانی ما و آن نسل طلایی فوتبال شیراز الان نوجوانان هر کدام در گوشهای با فضای مجازی روزگار میگذرانند. حتی از استعدادیابی هم خبری نیست و هر کس که ذرهای نام و نشان داشته مدرسه فوتبالی علم کرده و با گرفتن شهریههای هنگفت، کودکان و نوجوانان را آموزش میدهد. افسوس که امروزه ملاک علاقمندی کودکان و نوجوانان به فوتبال حرفهای مادر و پدر درباره رقم درآمد فلان بازیکن معروف است و هر روز در گوش فرزندانشان زمزمه میکنند که «ببین فلانی چقدر درآمد داره!». دیگر هیچ کودک یا نوجوانی به خودش سختی نمیدهد، در زمینهای خاکی بازی نمیکند یا آسفالت داغ. حالا پولهای کلان در فوتبال رد و بدل میشود و دیگر کسی با همه وجود سختی به جان نمیخرد و عشق ارزانی نمیکند. تا این رویه و آش درهم جوش موارد مالی وجود دارد و هر کسی به نوعی گوشهای از فوتبال این شهر و دیار را گرفته است تا به آب و نانی برسد. در واقع، امیدی به رستاخیر فوتبال فارس و شیراز نیست. تیم فجر شیراز هم که به لیگ برتر نقل مکان کرده است امیدواریم آسانسور وار به لیگ یک بازنگردد. زمانی شاغلام فوتبال شیراز، غلامحسین پیروانی عزیز گلایهمند بود از طرفداران آبی و قرمزهای پایتخت در برابر تیم های شهرمان. گلایه بجاست ولی زمانه نابجاست، زمانه بیخستگی دویدن نیست و زمانه عشق و علاقه تیفوسی به فوتبال. امروزه اگر حتی در بازار و در میان دکانداران کمی بچرخید زمزمههای کلکل و کریخوانیهایشان بابت تیم لیگ برتر انگلستان، لالیگا و بوندس لیگاست نه بازیهای داخلی، که اگر هم بخواهند کل کلی داشته باشند فقط بابت رنگ آبی و قرمز است و لاغیر. دوران بازیکن سازی اساتیدی چون پیروانی عزیز گذشته است و دیگر بازیکنی ساخته نمیشود بلکه به ضرب و زور پول و امکانات مامی و ددی از یک پسربچه ساکن دنیای پرغوغا و پر جذابیت مجازی بازیکن در میآورند و به راستی که در میآورند و نمیسازند. این فوتبال به زعم عدهای کثیف چه از نظر مالی و چه اخلاقی سالهاست که مرده است و دیگر طرفدار دو آتیشه ندارد و همه آن علاقه جاییست در کنج گنجه خاطرات تک تک آن بچههای بیامکانات که حتی زیر باران ایستادند و از ته دل شاد بودند.