این روزها مخالف خوانی، طرفدار زیاد دارد
ملتی که سال 57 بپا خاست و شوری درافکند از وضع موجود ناراضی بود که اگر نبود چه نیازی به آنهمه خون؟!
علیرضا نجمی/ هنگامی که در سال 1991 بوریس یلتسین اولین رئیس جمهور روسیه شد و اتحاد جماهیر شوروی از هم فروپاشید و کشورهای مختلفی سربرآوردند به محققان خارجی اجازه داد شد در یک مورد جالب توجه تحقیق کنند. درباره زنی بعد از وقایع انقلاب اکتبر روسیه و از بین رفتن خاندان تزار که ادعا کرد کوچکترین دختر آخرین تزار روسیه «آناستازیا نیکولایونا رومانوا» است، آن هم زنی دچار بیماری روانی با خودکشی نافرجام. محققان با آزمایش خون هرگونه وابستگی نسبی و فامیلی او با خانواده تزار قتل عام شده را منتفی دانستند و مشخص شد موضوع از ابتدا دروغ بوده است.
طرفدار توهم توطئه و اینکه عده ای خارج از همه مرزهای جغرافیایی و سیاسی قصد اداره جهان را دارند نیستم ولی مطمئنم و تحقیقات متخصصان عرصه تبلیغات ثابت کرده است که میتوان با مدد تبلیغات، بسیاری از موارد را خلاف واقع نشان داد. داستان این زن متقلب که خود را شاهزاده روس معرفی کرد آن هم در زمانی که علم پزشکی به این حد از پیشرفت نرسیده بود فقط و فقط یک نمونه از انواع تحریفاتی است که به خورد جماعت داده میشود. این نمونه تبلیغات در همه عرصهها کاربرد فراوان دارد، از مواد خوراکی که با ظاهری فریبنده و شکیل که ما را به وسوسه خریدشان میاندازند گرفته تا تحریفهای بزرگ که در جهت کسب منافع سیاسی کاربرد دارند. شنیدن پشت پرده برخی از این تحریفات لرزه بر تن انسانیت میاندازد؛ خبر کشف گورهای دسته جمعی از کودکان بومی کانادایی که با نام تعلیم و تربیت از پدر و مادر خودشان جدا شده ولی مورد انواع سوء استفادهها از جمله جنسی قرار گرفتهاند. نمیدانم سالها بعد پشت پرده کدام یک از تحریفات بشر رخ نمایی خواهد کرد و انسانیت چگونه گردن فراز خواهد کرد در برابر فجایعی که برملا خواهد شد؛ فجایعی که در زمان خود در پس پرده تبلیغات و جهت دهی به افکار و احساسات پنهان مانده است.
قصد آسمان و ریسمان بافتن ندارم ولی شاید بد نباشد یادآوری کنم نوشتهها و ویدئوهایی که در فضای مجازی قریب به اتفاق ما مشاهده کرده و میکنیم، مواردی هستند برای جهت دادن به افکار ما. حال چرا آسمان و ریسمان؟! میدانید چرا؟ زیرا سانتی مانتال نیست، زیرا شیک و با کلاس نیست، زیرا هم راستا با منافع عدهای نیست و راقم سطور پیشاپیش عنوانی که عرضه این مقال میدهند را نوشتم و در این میان هیچکس به آن همه یاوه، آسمان و ریسمان بافتن نمیگوید، چون عنوان و برچسب فلان شبکه خورده، فلان شبکه بیگانه که متاسفانه در نبود رسانه ای فراگیر برای روشن کردن ذهن مردم (صدا وسیمایی که باید محل اعتماد مردم باشد و نیست و مردم را از تماشای شبکهها و شنیدن خبرها از منابع و مراکز دیگر بینیاز کند) مجال تاختن دارد.
پرداختن به اصول و باورها و زدودن این حملات و انتقادات بیپایه و اساس لازم و ضروری است و صد البته با همان شدت و حدت. در این حجم بزرگ تبلیغاتی به گونهای عنوان می گردد که دوران ستمشاهی دورانی سرشار از وفور نعمت و برکت و رفاه و آسایش ملت بوده است. ملتی که سال 57 بپا خاست و شوری درافکند از وضع موجود ناراضی بود که اگر نبود چه نیازی به آنهمه خون؟! این همه از خود گذشتگی؟! خاطره جمعی ما از گذشته را پاک میکنند با این تبلیغات ولی به گمان باید یادشان آورد خاک سفید تهران را یا خون فروشیهای آن زمان را؛ اذعان به وضع تورم و بدی معیشت و اقتصاد درهم شکسته خودمان در حال حاضر دارم و کتمان نمیتوان کرد ولی نشان دادن روزگار گل و بلبلی گذشته چیزی غیر از یک فریبکاری بیش نیست.
حجم تبلیغات از رسانه های معاند زیاد است و وظیفه رسانههای راستین و بیریا نمایاندن واقعیتهاست، واقعیتهایی که دشمنان قلب میکنند و یا از حافظه رسانهها می زدایند. الان و در زمان حاضر هر کس به موردی بر میخورد و سئوالی در ذهنش شکل میگیرد اولین گزینه اش جست و جو در اینترنت و علی الخصوص ویکی پدیاست. اصلاً چرا ویکی پدیا؟! چرا این همه ارجاع به جایی که به زعم خود دایره المعارف خود نوشت است؟! چه کسانی پشت پرده این آش در هم جوش نشستهاند و قصد بازنمایی آنچه مقصد و مقصود دارند هستند؟! به طور مثال به چیزی آن همه پر و بال میدهند که حتی لایق جمله یا کلامی نیست و یا از چیزی در حد دو سه کلام یا حداکثر یک جمله روایت میکنند که برای خیلیها از ارزش زیادی برخوردار است. ملاک این ارزش گذاریها چیست؟! یک سئوال ساده... به نظر شما شخص یا اشخاصی که در این دایره المعارف خود نوشت مینگارند آدمهای معمولی همانند ما هستند؟! شغلی، پیشهای، حرفهای، مشغولیاتی ندارند و از بام تا شام نشستهاند و پشت سر هم مینگارند تا این دایره المعارف مشعشع گرانقدرتر گردد؟!... جان کلام آنکه شاید به مذاق برخی خوش نیاید این کلمات و این عبارات خصوصاً وقتی برچسب مناسبتی میخورد، زیرا بسیاری از جملات و کلمات هستند که آن قدر مورد استفاده بوده و هستند که دیگر کارایی خویش را از دست داده و لوث شدهاند، درثانی گویا این روزها مخالف خوانی، طرفداران زیادتری دارد... بگذریم.... وقتی به کتاب یا نوشتهای از عالم یا دانشمند و استادی مراجعه نمیکنیم، وقتی نمیخوانیم، بررسی نمیکنیم و سریعترین راه را برای خودمان بر میگزینیم تا با اولین راه سهل الوصول به جواب پرسشهایمان برسیم به گمانم مرگ خویشتن خویش را رقم زدهایم و دهانمان را باز گذاشتهایم تا هر چه در فضای مسموم رسانهای میبینیم یا میخوانیم و میشنویم را با جان و دل نوش جان کنیم و در این میان چیزی که نادیده گرفته میشود واقعیت است و حتماً حتماً متصدیان این فریبها به اهداف خود خواهند رسید.