سانسور را هم مبتذل کردهاند
به بهانۀ حذف یک نام از سریال «پژمان»
سروش بامداد/ هر چند سانسور در صدا و سیما امری مسبوق به سابقه است و ناف این دستگاه را با سانسور بُریدهاند اما سانسور هم در گذشته برای خود شأنی داشت و هر چیزی را سانسور نمیکردند منتها جماعت کنونی آن را هم مبتذل و پلشت کردهاند. چون کار به جایی رسیده که ذکر نام مجری 20 سالۀ خودشان را از زبان یک بازیگر کمدی در بازپخش سریال هم تاب نمیآورند و سانسور میکنند و همین سبب میشود فیلم اصلی و فیلم سانسور شده بارها و بارها در شبکههای اجتماعی بازپخش شود تا دل آدم بسوزد بر این همه نابالغی!
شبکۀ "تماشا"ی تلویزیون در بازپخش سریال «پژمان»، دیالوگ پژمان جمشیدی با سام درخشانی را که در آن به نام «عادل» اشاره میکند و تازه نمیگوید «فردوسیپور» سانسور میکنند! همینقدر مضحک و همینقدر حقیر. به قول دوستی آخر در دنیای شما چی ممنوع و قدغن نیست؟ بگویید تا بدانیم!
لابد اگر چند صباح دیگر سام درخشانی هم توییتی بزند یا استورییی بگذارد که این جماعت نپسندد خود او را هم سانسور می کنند و بعدتر پژمان را.
این جماعت دو هنر دارند: اول این که مدام دیگران را حذف کنند تا فقط خودشان بمانند و در حوض کوچک خودشان قهرمان شنا شوند نه در استخر و دریاچه و دریای واقعی و از هر رقابتی فراریاند و دیدید که دنبال آن بودند که "فیلیمو" را هم تعطیل کنند تا مردم بالاجبار پای سریالهای تلویزیونی بنشینند که در آنها هیچکس کتاب نمیخواند یا لباس زن در درون و بیرون خانه یکی است و همۀ خانهها یا دوبلکس و مدرن است یا حیاط و حوض دارد در حالی که 90 درصد مردم در آپارتمان های 60 تا 90 متری زندگی میکنند و دوم این که از بام تا شام بگویند همۀ دنیا بدند و فقط ما خوبیم و ذوق کنند از این که مثلا در فرانسه اعتراض شده یا تا پلیسی با معترضی برخورد کرد بگویند: آهان! دیدید؟ آنها هم کتک میزنند!
در دهۀ 60 قراری گذاشته شد و آن هم این بود که در فیلمها خشونت عریان و ترویج اباحهگری و روابط تنانه نباشد و این قاعده پذیرفته شد اما این که هر از گاهی دیالوگی از فیلم چند بار پخش شده را حذف کنند نشان از حقارت دارد. داستان سانسور البته فصول مختلف داشته است. مثلا در دوران محمود احمدینژاد به محمود بصیری اجازۀ بازی نمیدادند چون میگفتند شبیه رییسجمهور است در حالی که برای احمدینژاد باید مایۀ افتخار میبود که یکی از بازیگران پر استعداد شبیه او باشد.
سانسور نام عادل فردوسی پور به خاطر آن است که در صدا و سیما و در اصولگرایی رادیکال ایرانی مدام صفر میکنند و میخواهند تاریخ را از نو بنویسند و با این نگاه هم اولین نخستوزیر بعد از انقلاب باید سانسور شود چون لیبرال بوده و هم آخرین نخستوزیر چون در حصر است.. هم رییس جمهوری که یک بار 20 میلیون رای آورده و دور بعد 22 میلیون ممنوعالتصویر میشود و هم ذکر نام رییس جمهور سابق فقط در مقام انتقاد از زبان مجری بسیار بامزه و دلنشین "پاورقی" یا با طعنه در "افق" مجاز است!
برای هر که انگی و به قصد نشان دادن ننگی آماده دارند و حالا کارشان به جایی رسیده که نام عادل فردوسیپور را هم سانسور میکنند.
این نوشته البته درباره شخص و در این فقره عادل فردوسیپور یا هر کس دیگر نیست. حتی دربارۀ سانسور هم نیست. دربارۀ وضعیت رقتبار رسانۀ رسمی است که خودش به خودش میگوید ملی اما کاری با علایق و سلایق ملت ندارد. در واقع دربارۀ ابتذالِ ابتذال سانسور است. سانسور ( مگر در موارد ویژۀ اخلاقی) فینفسه مبتذل است اما این دیگر ابتذالِ یک امر مبتذل است!
یک بودجه (بخوانید سفره) 5 هزار میلیارد تومانی است به اضافۀ مبلغی بیش از این برای آگهیها و با آن به 50 هزار نفر حقوق میدهند تا قاعدتا برای 85 میلیون نفر برنامه بسازند اما عملا تنها به سلیقۀ محدودی وفادارند که تنها در انتخاباتی که رقابتی نباشد پیروز میشوند و در بهترین حالت 15 درصد مردم ایران را پوشش میدهند منتها از پول همه باید سلیقۀ آن 15 درصد تأمین شود!
در دنیایی که فیلم «برادران لیلا» را که هنوز در داخل اکران نشده در ایام عید مردم دیدهاند و دربارۀ آن نقد هم نوشتهاند یا نویسندهای پیدیافِ کتاب خود را در کانال تلگرامی گذاشته و از مخاطبان خواسته وجه آن را به حساب او بریزند چون نمیتوانسته زیر بار حذف یک پنجم کتاب برود سانسور بیشتر مایۀ رقت و دل سوزی برای کسانی است که شغلی چنین را برگزیدهاند و بامزه اینکه چندی پیش از همین تلویزیونِ سانسورچی فیلم «زندگی دیگران» پخش شد که آخر وعاقبت سانسورچیها در آلمان شرقی سابق را نشان میداد.