معماری ایمن در عصر ناامنی
در هیاهوی شهرهای مدرن، زیر نور چراغهای نئون و نبض بیوقفه ترافیک، کمتر کسی به تاریکی ناگهانی جنگ میاندیشد. شهری که هر روز قلبش میتپد، شاید هیچگاه تصور نکند که فردا ممکن است نبضش زیر خاکستر بایستد. اما تاریخ، این آموزگار بیتعارف، بارها به ما نشان داده که امنیت، امری بدیهی نیست، بلکه ساخته، سنجیده میشود و در پناه خرد و به پشتوانه پیشبینی تداوم مییابد.

علیرضا جباریزادگان-پژوهشگر و مدرس معماری: در هیاهوی شهرهای مدرن، زیر نور چراغهای نئون و نبض بیوقفه ترافیک، کمتر کسی به تاریکی ناگهانی جنگ میاندیشد. شهری که هر روز قلبش میتپد، شاید هیچگاه تصور نکند که فردا ممکن است نبضش زیر خاکستر بایستد. اما تاریخ، این آموزگار بیتعارف، بارها به ما نشان داده که امنیت، امری بدیهی نیست، بلکه ساخته، سنجیده میشود و در پناه خرد و به پشتوانه پیشبینی تداوم مییابد.
جنگ، در ذات خود، بیمنطق نیست. منطق خاص خویش را دارد؛ منطق ویرانگری و منطق اضطرار. در برابر این منطق، شهر باید زبانی دیگر برگزیند؛ «زبان پایداری». زیرساختهای امن، ترجمان این زبان هستند. هر پناهگاه، هر دیوار مقاوم و هر راهگذر زیرزمینی، نهتنها یک بنای مهندسی، بلکه یک بیانیه فلسفی است درباره حق زیستن؛ حقی که حتی در زمان بمباران و موشکباران و در زیر آوار و ویرانی نیز نباید از انسان سلب شود.
ما در جهانی زندگی میکنیم که «شکنندگی»، بخش ناگسستنی واقعیت آن است. بیثباتیهای ژئوپلیتیک، تغییرات اقلیمی و فناوریهایی که در یک چشم برهمزدن میتوانند مرز میان صلح و جنگ را درنوردند، همه دلایلی روشن هستند بر اینکه شهرها دیگر نمیتوانند بیپناه بمانند. ساختن زیرساختهای امن صرفا یک پروژه مهندسی نیست، بلکه یک مسئولیت اخلاقی است. مسئولیتی که دولت، نهادهای شهری، معماران و حتی شهروندان در قبال آن پاسخگو هستند.
اگر شهر را همچون تن انسانی بدانیم، زیرساختهای امن حکم استخوانبندی آن را دارند. همانگونه که انسان در برابر خطر، غریزه دفاع را فعال میکند، شهر نیز باید غریزهای هموزن داشته باشد؛ یک سامانه دفاعی که نهتنها هنگام بحران، بلکه پیش از آن فعال شده باشد. پناهگاههای زیرزمینی، بیمارستانهای مقاوم در برابر بمباران، سامانههای هوشمند هشداردهی و تخلیه سریع، همه اجزایی از این «غریزه شهری» محسوب میشوند.
اما آنچه بیش از همه اهمیت دارد، نگرش ما نسبت به این مسئله است. اگر همچنان پناهگاه را فقط در ساحت نظامی ببینیم و نه در بُعد انسانی و مدنی آن، اگر زیرساخت امن را نه به عنوان یک الزام و ضرورت شهروندی، که صرفا بهمثابه هزینهای اضافی و سربار برای شهر تلقی کنیم، آنگاه باید بپذیریم که شهرهایمان را نه برای زندگی، بلکه فقط برای روزمرگی ساختهایم.
افلاطون بر این اعتقاد بود شهری که عدالت در آن جاری و ساری نباشد، فروخواهد پاشید. امروز باید بگوییم شهری که آمادگی نداشته باشد، پیش از آنکه عدالت را بجوید، شاید اصلا فرصتی برای بقا نداشته باشد. آمادگی، بُعد نوین عدالت شهری و امنیت، ترجمان ملموس آن است.
شاید روزی پناهگاهها دیگر نیازی به پناهدادن نداشته باشند، اما آن روز تنها زمانی خواهد آمد که ساختنشان به یک عادت بدل شده باشد؛ عادتی از سر امید نه از روی ترس؛ چراکه امید راستین، نه در انکار خطر، بلکه در آمادگی برای رویارویی با آن بروز و ظهور مییابد.