شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

شهر هوشمند فقط با فناوری و داده تعریف نمی‌شود؛ بلکه با توانایی خود در مراقبت از زندگی روزمره انسان‌ها معنا می‌گیرد. در بستر تحولات شهری، مفهومی نوین در حال شکل‌گیری است که رفاه، برابری و کرامت انسانی را در مرکز توجه قرار می‌دهد.

شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

 در گفت‌وگوهای رایج درباره شهرهای هوشمند، تمرکز بر فناوری، اتصال‌پذیری و بهره‌وری است، اما پرسش بنیادین این است: شهرها تا چه اندازه می‌توانند هوشمند باشند اگر برای مراقبت از ساکنان خود طراحی نشده باشند؟ مفهوم «شهرهای مراقبت‌محور» دیدگاه جدیدی را گسترش می‌دهد که در آن نوآوری در زیرساخت‌های دیجیتال کافی نیست، بلکه باید رفاه فیزیکی، عاطفی و اجتماعی افراد در زندگی روزمره نیز تضمین شود.

مراقبت شامل تمام فعالیت‌ها و روابطی است که با هدف حفظ و پشتیبانی از زندگی انجام می‌شود و از نگهداری کودکان، سالمندان و افراد دارای معلولیت یا وابستگی گرفته تا امور روزمره‌ای همچون آشپزی، نظافت و حمایت عاطفی را شامل می‌شود. این فعالیت‌ها دارای ابعاد مادی، اقتصادی و احساسی هستند و با وجود نقش حیاتی که در جامعه دارند، همچنان نادیده گرفته می‌شوند، کم‌ارزش تلقی می‌شوند و بدون پاداش باقی می‌مانند.

به‌طور تاریخی، مسئولیت مراقبت بر دوش خانواده‌ها بوده است و زنان بیشترین بار آن را به‌عهده داشته‌اند. این تقسیم نابرابر، موجب محدود شدن استقلال زنان و دسترسی آنان به حقوق اجتماعی شده و کلیشه‌هایی را تقویت کرده است که مراقبت را به «طبیعت زنانه» نسبت می‌دهند، در حالی که مراقبت دانشی قابل یادگیری برای همه افراد است. بی‌توجهی به جایگاه و ارزش مراقبت نه‌تنها موجب تداوم نابرابری‌های جنسیتی می‌شود، بلکه بنیان‌های اجتماعی و اقتصادی شهر را نیز تضعیف می‌کند. بازشناسی مراقبت به‌عنوان یک فعالیت اجتماعی و زیرساختی، گامی ضروری برای تحقق عدالت شهری و پایداری زندگی در محیط‌های شهری است.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

شهر: تسهیل‌گر یا مانع مراقبت

در بستر زندگی شهری، نحوه سازماندهی فضایی، دسترسی به خدمات عمومی و ساختار زمان‌بندی فعالیت‌های روزانه، نقشی تعیین‌کننده در کیفیت مراقبت و میزان بار آن بر دوش افراد دارد. شهر نه فقط مجموعه‌ای از ساختمان‌ها و خیابان‌ها، بلکه بستری است که در آن روابط انسانی، نیازهای روزمره و مسئولیت‌های مراقبتی شکل می‌گیرند و جریان پیدا می‌کنند. از این منظر، طراحی شهری می‌تواند تسهیل‌گر مراقبت باشد یا برعکس، آن را دشوارتر و نابرابرتر سازد.

در بسیاری از مناطق شهری آفریقا، آمریکای لاتین و حوزه کارائیب، نابرابری‌های فضایی به‌وضوح قابل مشاهده‌اند. مناطق حاشیه‌ای و کم‌برخوردار اغلب از زیرساخت‌های پایه محروم هستند: آب سالم، حمل‌ونقل عمومی ایمن، روشنایی خیابانی، اتصال دیجیتال و خدمات اولیه سلامت و آموزش در این مناطق یا وجود ندارد یا به‌شدت ناکارآمد است. این کمبودها نه‌تنها کیفیت زندگی را کاهش می‌دهند، بلکه به‌طور مستقیم بر نحوه انجام وظایف مراقبتی تأثیر می‌گذارند.

در چنین شرایطی، انجام امور مراقبتی همچون رساندن کودک به مدرسه، همراهی سالمند به مرکز درمانی، یا تهیه آب آشامیدنی به فعالیت‌هایی زمان‌بر، پرهزینه و طاقت‌فرسا تبدیل می‌شود. زمان که یکی از منابع حیاتی در تجربه روزمره انسان است، در رفت‌وآمدهای طولانی، انتظار برای وسایل حمل‌ونقل و دسترسی دشوار به خدمات تلف می‌شود. این اتلاف زمان، به‌ویژه برای زنان که مسئولیت بیشتری در حوزه مراقبت دارند، به معنای کاهش فرصت‌های اشتغال، آموزش، مشارکت اجتماعی و حتی استراحت است.

بنابراین، شهر می‌تواند نقش دوگانه‌ای ایفا کند: اگر خدمات عمومی در نزدیکی محل سکونت افراد قرار داشته باشد، حمل‌ونقل قابل‌دسترس و ایمن باشد و فضاهای عمومی با نگاه انسانی طراحی شده باشند، شهر به تسهیل‌گر مراقبت تبدیل می‌شود، اما در غیاب این شرایط، همان شهر به مانعی ساختاری بدل می‌شود که بار مراقبت را سنگین‌تر و نابرابری‌های اجتماعی را بازتولید می‌کند. برنامه‌ریزی شهری باید فراتر از زیرساخت‌های فنی، به تجربه زیسته افراد، به‌ویژه گروه‌های مراقبت‌گر، توجه کند تا بتواند بستری برای زندگی برابر، ایمن و پایدار فراهم آورد.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

نمونه‌ای از این رویکرد، پروژه «شهرهای ایمن و فراگیر برای زنان و دختران در جاکارتا» است که با همکاری سازمان ملل متحد برای برابری جنسیتی، شهرداری جاکارتا، وزارت توانمندسازی زنان و حمایت از کودکان اندونزی و سازمان‌های جامعه مدنی محلی آغاز شد. این پروژه در پاسخ به واقعیتی شکل گرفت که در آن، خشونت و ترس از خشونت در فضاهای عمومی، مانعی جدی برای بهره‌مندی زنان از حق حضور ایمن و برابر در شهر محسوب می‌شد.

در مراحل ابتدایی، مطالعات میدانی گسترده‌ای برای شناسایی الگوهای رفت‌وآمد زنان، نقاط ناایمن شهری و تجربه‌های زیسته آنان از خشونت خیابانی انجام شد. این داده‌ها از طریق نظرسنجی، مصاحبه‌های عمیق و مشارکت مستقیم زنان و دختران در فرایندهای ارزیابی جمع‌آوری شدند. در ادامه، کارگاه‌هایی با حضور دختران نوجوان، فعالان اجتماعی، مسئولان شهری و کارشناسان طراحی شهری برگزار شد. در این جلسات، شرکت‌کنندگان با استفاده از روش‌هایی همچون نقشه‌برداری مشارکتی و پیاده‌روی‌های ایمنی، به تحلیل فضاهای شهری پرداختند و پیشسازمان‌هایی برای بهبود امنیت ارائه دادند.

پروژه جاکارتا تنها به جمع‌آوری داده اکتفا نکرد، بلکه نتایج به‌دست‌آمده را به‌طور مستقیم در سیاست‌گذاری شهری اعمال کرد. دستورالعمل‌هایی برای طراحی فضاهای عمومی با رویکرد جنسیتی تدوین شد و شهرداری متعهد شد که این اصول را در پروژه‌های عمرانی و خدمات شهری لحاظ کند، همچنین کمپین‌های آگاهی‌بخشی درباره خشونت جنسیتی در فضاهای عمومی راه‌اندازی شد و سازوکارهایی برای گزارش‌دهی سریع و امن موارد آزار ایجاد شد.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

دستاوردهای این پروژه ملموس و قابل اندازه‌گیری بود به‌طوری که احساس امنیت در میان دختران نوجوان به‌طور میانگین ۲۵ درصد افزایش پیدا کرد، همچنین مشارکت دختران در فرایندهای تصمیم‌گیری شهری به‌طور چشمگیری افزایش پیدا کرد و بیش از ۳۰۰ دختر نوجوان در جلسات مشورتی و طراحی شهری حضور یافتند. داده‌های محلی نیز کاهش قابل‌توجهی در گزارش‌های آزار خیابانی در مسیرهای مداخله‌شده نشان دادند.

پروژه جاکارتا الگویی موفق از حکمرانی شهری حساس به جنسیت ارائه داد که اکنون در سایر شهرهای اندونزی و منطقه آسیا-اقیانوسیه نیز مورد توجه قرار گرفته است. این تجربه نشان می‌دهد که شهر هوشمند دلسوز، شهری است که به تجربه زیسته ساکنان خود گوش می‌سپارد و با طراحی فراگیر، زمینه‌ساز برابری و مراقبت می‌شود.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

شهرهای ما چقدر هوشمندند؟

هوشمندی واقعی شهری تنها با حسگرها، اتصال‌پذیری یا داده‌های کلان سنجیده نمی‌شود، بلکه با توانایی تضمین رفاه و برابری برای همه افراد معنا پیدا می‌کند. شهرهای مراقبت‌محور آینده شهرهای هوشمند هستند با فضاهایی که ارزش مراقبت را به‌عنوان ستون زندگی شهری به رسمیت می‌شناسند و آن را در برنامه‌ریزی راهبردی ادغام می‌کنند.

فناوری‌های نوآورانه به‌تنهایی کافی نیستند، مگر آن‌که هم‌زمان با آن، ساختار حکمرانی شهری نیز دگرگون شود. این تحول مستلزم شکل‌گیری نظامی مدیریتی است که در عین توانمندی اجرایی، رویکردی تقاطع‌گرا و مشارکتی داشته باشد؛ نظامی که بتواند صداهای متنوع شهروندان را بشنود، نیازهای متفاوت را درک کند و الگویی نوین خلق کند که زندگی را در مرکز قرار دهد. شهر هوشمند واقعی، شهری است که مراقبت می‌کند؛ زیرا در طراحی و تعاملاتش، انسان در مرکز آن باقی می‌ماند.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

حق بر شهر و حق بر مراقبت: دو هدف درهم‌تنیده

مراقبت، چه به رسمیت شناخته شود یا خیر، بخش قابل‌توجهی از اقتصاد محلی را پشتیبانی می‌کند. بازاندیشی مراقبت از منظر فضایی، به معنای تلقی آن به‌عنوان زیرساختی حیاتی برای زندگی شهری است. این امر مستلزم برنامه‌ریزی راهبردی است که خدمات و امکانات محلی را در خود بگنجاند تا بار مراقبت کاهش یافته و به‌صورت عادلانه‌تری توزیع شود.

زیرساخت‌هایی همچون آب سالم، حمل‌ونقل ایمن، مراکز سلامت نزدیک و فضاهای عمومی قابل‌دسترس، خنثی نیستند؛ بلکه اگر با نگاه جنسیتی طراحی شوند، می‌توانند مراقبت را تسهیل کنند و مدیریت زمان، خودمراقبتی و استقلال زنان را ارتقا دهند. به‌عبارت دیگر، شهر مراقبت‌محور نه‌تنها خدمات ارائه می‌دهد، بلکه شرایط برابری را خلق می‌کند.

در پیوند میان «حق بر شهر» و «حق بر مراقبت»، برنامه‌ریزی شهری نیازمند نگاهی انسانی و عدالت‌محور است که تجربه‌های متنوع زیست‌شهری را در نظر بگیرد. بر اساس گزارش بانک جهانی، برنامه‌ریزی مؤثر باید مشارکتی باشد؛ به‌گونه‌ای که زنان، دختران و گروه‌های اجتماعی گوناگون در فرایند تصمیم‌گیری حضور فعال داشته باشند، همچنین برنامه‌ریزی باید یکپارچه باشد و ملاحظات جنسیتی را در تمام مراحل طراحی، اجرا و ارزیابی لحاظ کند.

فراگیر بودن چنین رویکردی به معنای توجه به نیازهای همه افراد، فارغ از جنسیت، سن، توانایی جسمی یا موقعیت اجتماعی است. تولید داده‌های دقیق و قابل اتکا و بهره‌گیری از آن‌ها برای تأثیرگذاری بر سیاست‌گذاری، از الزامات این نوع برنامه‌ریزی است. در کنار این موارد، تأمین منابع مالی کافی و تعهد سیاسی سازمان‌های مسئول، شرط تحقق عملی چنین چشم‌اندازی است.

نگاه عدالت‌محور به شهرسازی، بر این واقعیت تأکید دارد که زنان تجربه‌ای پیچیده‌تر و چندلایه‌تر از شهر دارند. آن‌ها به‌طور معمول وظایف مزدی و غیرمزدی را با فعالیت‌های اجتماعی و خانوادگی ترکیب می‌کنند. الگوهای رفت‌وآمدشان شامل توقف‌های متعدد و وابستگی بیشتر به حمل‌ونقل عمومی است که در بسیاری از طرح‌های شهری نادیده گرفته می‌شود. بنابراین، طراحی شهری باید بر پایه شناخت این تنوع‌ها و نیازها صورت گیرد تا بتواند بستری برابر، ایمن و پاسخ‌گو برای همه فراهم آورد.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

به‌سوی شهری مراقبت‌محور و فراگیر

در مسیر دستیابی به شهری فراگیر و انسان‌محور، برنامه‌ریزی شهری نیازمند رویکردی عدالت‌محور است که تفاوت‌ها و تنوع‌های انسانی را به رسمیت بشناسد. این نگاه، به جای تمرکز صرف بر بهره‌وری اقتصادی، پایداری زندگی را در اولویت قرار می‌دهد و تلاش می‌کند تا نابرابری‌های ساختاری را شناسایی و فرصت‌ها را به‌صورت متوازن در سطح سرزمینی بازتوزیع کند.

شهر مراقبت‌محور، شهری است که نیازهای افراد را بر اساس سن، قومیت، توانایی جسمی، جنسیت و زمینه فرهنگی آنان در نظر می‌گیرد. تحقق چنین شهری مستلزم طراحی فضاهایی نزدیک‌محور و چندمنظوره است که امکان دسترسی آسان به خدمات، امکانات و فرصت‌ها را فراهم می‌سازد، همچنین تضمین ایمنی و امکان تحرک برای همه ساکنان، به‌ویژه گروه‌های آسیب‌پذیر، از اصول بنیادین این رویکرد به‌شمار می‌رود.

در کنار این موارد، محلی‌سازی سیاست‌های شهری و توجه ویژه به مناطق حاشیه‌ای، روستایی و محروم، نقش مهمی در کاهش شکاف‌های فضایی و اجتماعی ایفا می‌کند. یک شهر هوشمند مراقبت‌محور باید با بهره‌گیری از نگاه تقاطع‌گرا، نشان دهد که نابرابری‌های جنسیتی چگونه با عواملی همچون فقر، مهاجرت، نژادپرستی و معلولیت درهم‌تنیده‌اند. تنها با درک این تلاقی‌ها می‌توان به سوی مدلی شهری حرکت کرد که نه‌تنها طرد نمی‌کند، بلکه بر پایه مراقبت، همبستگی و برابری بنا شده است.

هوشمند بودن کافی نیست؛ شهری که دلسوز نباشد، آینده ندارد

شهر ایمن گواتمالا با مشارکت حداکثری زنان

برنامه «شهر ایمن» در گواتمالا به‌عنوان بخشی از ابتکار جهانی سازمان ملل متحد برای ارتقای امنیت زنان در فضاهای عمومی، با تأکید بر مشارکت مستقیم ساکنان محلی طراحی شد. در مرحله طراحی این برنامه فرایندی مشارکتی و چندمرحله‌ای اجرا شد که هدف آن شناسایی دقیق چالش‌های امنیتی زنان و دختران در فضاهای عمومی و ارائه راهکارهای عملی برای رفع آن‌ها بود. در این فرایند، بیش از ۲۵۰ زن و دختر از مناطق مختلف شهر، با تنوع سنی، قومی، اجتماعی و اقتصادی، به‌صورت مستقیم در کارگاه‌های مشورتی و طراحی مشارکت کردند. این افراد شامل دانش‌آموزان، مادران، زنان شاغل، فعالان اجتماعی و افراد دارای تجربه خشونت شهری بودند که هر یک دیدگاه‌ها و تجربه‌های منحصربه‌فردی از فضاهای شهری ارائه دادند.

این کارگاه‌ها با همکاری سازمان‌های جامعه مدنی محلی، سازمان‌های دولتی و نمایندگان شهرداری برگزار شدند و در آن‌ها از روش‌های تعاملی همچون نقشه‌برداری مشارکتی، تحلیل مسیرهای روزانه، شبیه‌سازی موقعیت‌های ناایمن و گفت‌وگوهای گروهی استفاده شد. شرکت‌کنندگان در این جلسات، نقاط ناایمن شهر از جمله ایستگاه‌های حمل‌ونقل عمومی بدون نور کافی، کوچه‌های خلوت، فضاهای عمومی بدون نظارت و مناطقی با سابقه بالای آزار خیابانی را شناسایی کردند.

بر اساس داده‌های جمع‌آوری‌شده، مجموعه‌ای از راهکارهای ملموس و اجرایی از جمله نصب روشنایی شهری در مسیرهای پررفت‌وآمد زنان، افزایش حضور نیروهای امنیتی در مناطق پرخطر، طراحی مجدد فضاهای عمومی با در نظر گرفتن دید و دسترسی بهتر، ایجاد کمپین‌های آگاهی‌بخش درباره خشونت جنسیتی در فضاهای شهری و راه‌اندازی خطوط گزارش‌دهی سریع و امن برای موارد آزار و خشونت ارائه شد.

این پیشنهادها نه‌تنها بر اساس تجربه زیسته زنان و دختران شکل گرفت، بلکه در قالب یک چهارچوب سیاستی به سازمان‌های اجرایی ارائه شد تا در مرحله اجرا، اولویت‌بندی و بودجه‌ریزی شوند. مشارکت گسترده و متنوع در این مرحله، موجب شد که برنامه شهر ایمن در گواتمالا نه‌تنها به‌عنوان یک پروژه امنیتی، بلکه به‌عنوان الگویی از حکمرانی شهری مشارکتی و عدالت‌محور شناخته شود.