فضای زباله

فضای زباله

فضای زباله یا فضای بنجل

سال ۲۰۰۳ رم کولهاس در یک مانیفست واژه‌ای به نام Junk Space (فضای زباله) را به لغتنامۀ معماری اضافه کرد که اگر علاقه‌مند هستید دربارۀ آن بیشتر بدانید توصیه می‌کنم به کتاب نظریه‌ها و مانیفست‌های معماری معاصر ترجمه احسان حنیف مراجعه بفرمایید.

قبل از اینکه بدانیم فضای بنجل یا فضای زباله چیست بهتر است ابتدا بدانیم فضا چیست؟
فضا یک امر نامرئی است که با حواس بدنی درک نمی‌شود.
پس فضا چه شکلی است؟ و چطور می‌توانیم تعریفش کنیم؟
روش معمارانۀ درست جهت تعریف فضا، عموماً افزایش جرم و استفاده از حس بینایی است. این درست است تا زمانی که تعادل در فضا حفظ شود.

تصور کنید یک صفحۀ سفید فضاست و معمار برای تعریف فضا از اضافه کردن دیوار استفاده کرده و یک اتاق را در حالت پلان ایجاد کرده است و برای اینکه تعریف کامل‌تری از فضا ارائه دهد؛ مبلمان را به فضا اضافه می‌کند یعنی اضافه کردن جرم که باعث از بین رفتن فضا می‌شود برای تعریف فضا…

حالا تصور کنید اینقدر مبلمان در فضا اضافه شود تا چیزی از فضا باقی نماند…

تعریف فضا به‌وسیلۀ ماده درست بود اما از کجا خراب شد؟ از کجا این فضا بنجل شد؟

«با زیاده‌روی و کم روی در استفاده از ماده»

به دلایلی آدم‌ها تصمیم می‌گیرند در استفاده از آبجکت در فضا زیاده‌روی کنند: مثلاً خانۀ کوچکی دارند و می‌خواهند کلیۀ مبلمان و آبجکت‌های موردنظر خودشان را در فضایی که گنجایش ندارد قرار دهند و یا مثلاً می‌خواهند با افزایش تعداد آبجکت بگویند چقدر پول‌دارند (چشم و هم‌چشمی) و…

اصل موضوع معماری خلق فضا بود
ولی ما فضا را به‌واسطۀ زیاده‌روی در استفاده از ماده به شکل کامل قربانی کردیم!

دیگِ چیزی از اون نموندِ. خواستیم فضا رو تعریف کنیم؛ اینقدر زیاده‌روی کردیم که فضا از بین رفت

متأسفانه امروز تعریف معماری، در حال تقلیل از خلق فضا به سمت چیدمان مبلمان و اکسسوری و مادیات (چه کاهش بیش‌ازحد و چه افزایش بیش‌ازحد) است.

یادمان نرود، این یک قربانگاه است

همان‌طور که معمار باید به فضا فکر کند، طراح داخلی و دیزاینر داخلی هم باید به مفاهیم و به معماری فکر کند و در امتداد تفکر معمار، توسعه‌دهندۀ اون تفکر باشد.

اگر بخواهیم دربارۀ تقابل فضا از نگاه مفهوم و مفاهیم و اندیشه‌های یک پروژه و حضور مادیات به‌عنوان تعریف‌کنندۀ فضا، صحبت کنیم می‌توانیم بگوییم این شبیه به یک مثلث برمودا است.

فضای بنجل، مثلث برمودای مفاهیم است

فضای بنجل مفاهیم و اندیشه را پنهان می‌کند، غر غش می‌کند، نابودش می‌کند.

مانند یک ظرف کشت میکروب است که در حال رشد است

هر مبلی که در فضا قرار می‌دهیم فکر می‌کنیم هنوز جای یکی دیگر خالی است و اینقدر ادامه پیدا می‌کند تا دیگر فضایی باقی نخواهد ماند.

حالا بیاییم با استفاده از یک روش ساده دربارۀ پروسۀ خلق فضای معمارانِ باهم صحبت کنیم:

معمار برای اینکه یک فضای معمارانِ خلق کند از روش‌ها و اندیشه‌های مختلفی بهره می‌گیرد. وقتی در یک فضا از همۀ تعاریف به‌درستی و به‌اندازه استفاده شود، آن فضا معمارانِ و دارای کیفیت است اما حالا اگر از هرکدام به‌صورت جداگانه استفاده کنیم یا شعلۀ یکی را نسبتاً زیاد کنیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای اینکه بتوانم دراین‌باره توضیح بدهم سه مورد از این روش‌ها را نام می‌برم

۱- معماری در جزئیات است:

درگذشته که خانه‌ها ارزان بودند و به طبع آن فضای زندگی بزرگ‌تر بود؛ معماران به تزئینات و جزئیات اهمیت زیادی می‌دادند؛ به‌عنوان‌مثال آبجکت‌ها را با شکل‌ها و فرم‌ها و جزئیات تزئینی متفاوت در یک فضا قرار می‌دادند. هر یک از آنها به‌طور جداگانه تزئینات و دیزاین معمارانِ و زیبایی داشتند اما به یکدیگر شبیه نبوده و احترام نمی‌گذاشتند. در این تعریف دیتایل مهم‌ترین قسمت بود، تعداد زیادی جزئیات غیر مرتبط و آبجکت‌های غیر مرتبط که به‌صورت تک‌به‌تک دیزین‌های معمارانِ شده‌اند در یک فضا قرار می‌گرفت.

۲- کمتر بیشتر است:

برخی معماران پیرو مینیمالیست بوده و فضای تهی و ساده را به فضای پر از تزئینات و آبجکت ترجیح دادند. در این صورت ما یک فضای خالی تعریف خواهیم کرد که تعریف درستی از کاربری و فضا نخواهیم داشت و به‌اصطلاح فضای ما کال خواهد بود.

۳- فضا باید هارمونی داشته باشد:

معماران و طراحان داخلی امروزه بر این روش روی‌آورند که فضا و مبلمان و تزئینات می‌بایست با یکدیگر هارمونی داشته باشند. این درست مثل قرار دادن پازل‌های هم‌رنگ در کنار یکدیگر است. تکه‌های پازل طوری کنار هم قرار می‌گیرند که گویی از ابتدا به هم متصل بوده‌اند.

درواقع اگر بخواهم به‌طورکلی جمع‌بندی کنیم: زیاده‌روی و کم روی و استفادۀ نامتعادل از اندیشه‌های معماری در طراحی و معماری مانند پوشش نامناسب است. تصور کنید لباس‌های مختلفی با متریال های متفاوت، رنگ‌های متفاوت و مناسب فصل‌های متفاوت را یکجا استفاده کنیم و یا برای حل مشکل مسیر اشتباه دیگری را پیش بگیریم، مثلاً از یک خیاط خوب بخواهیم درزهای لباس‌ها را طوری به هم متصل کند که درزها ناپدید شوند…

این درز، دیگر مفصل نیست. فقط یک درز است که پنهان‌شده.

این فقط یک توهم است که پیوستگی را نمایش می‌دهد.

یادآور می‌شوم ما هرچه از نقطه تعادل فضا و ماده دور شویم چه کمتر و چه بیشتر فضای معمارانۀ ضعیف‌تری خواهیم داشت.

این دیگر ارکستر تفاوت‌ها نیست

از یک حدی که گذشت

این پایان یک سیستم است

در حقیقت مهم‌ترین مشخصۀ فضای بنجل در بی‌بندوباری و سرکوب گری است

سرکوب گری مخاطب، جامعه و هر چیزی که وجود دارد؛

کیش‌ومات