از مسجدصدرالعراقین تا خانه همایی
در دل محلهای که سالهاست رازهای خود را در سکوت به دیوارهای کهنهاش سپرده، قدم میزنیم؛ محلهای که گویی از گذشتهها سخن میگوید و هر گوشهاش داستانی از شکوه و عظمت را روایت میکند. سفرمان از مسجد صدرالعراقین محله «پاقلعه» آغاز میشود و در خانه جلالالدین همایی پایان میپذیرد.

محله تاریخی «پاقلعه»، پنجمین مسیر گردشگری محلات منطقه ۳ شهرداری اصفهان و بازدید از آثار تاریخی آن در برنامه «محله گرد» این بار مقصد گامهای ماست.
در عصرگاهی که دیگر هیچ اثری از زمستان در هوای لطیف و دلانگیز آن به چشم نمیآید، سفری در عمق تاریخ را آغاز میکنیم، سفری که ما را به یادگارهایی از دورانهای دور میبرد و به شکوه گمشده این سرزمین پیوند میدهد.
در دل این محله قدیمی، مسجدی باشکوه قرار دارد که گویی در سکوتی پرصلابت، داستانهای تاریخ را روایت میکند؛ مسجد «صدر العراقین» که با معماری دلفریب و شکوه خاموش خود، سالهاست نگاه زائران و رهگذران را به سوی خود میکشاند.
محمد فاتحی، راهنمای پرشور و پرهیجان تور با شوق فراوان از نخستین مقصد سخن میگوید: «این بنای عظیم، مطابق کتیبه سر درِ آن، در سال ۱۲۱۷ قمری، در دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار به همت حاج محمدحسینخان صدر اصفهانی ساخته شده است، حجرههای اطراف حیاط مسجد روزگاری مأمن علمای دین بودند و نام مسجد برگرفته از پیشنماز آن، صدر العراقین است، مردی که نامش بر پیشانی این مسجد جاودانه شده است.»
قدم به درون حیاط مسجد میگذاریم، نسیم ملایم با عطر دیوارهای گلی و نمِ باران خورده، به استقبالمان میآید، گوشه و کنار آن آثاری از مرمت و بنایی دیده میشود، کاشیهای آبی و لاجوردی جا خوش کرده در کنار خطوط اسلیمی و نقوش هندسی روی دیوارها همچون صفحهای از کتابی کهن، داستانی از شکوه معماری ایرانی را روایت میکند، گذر زمان شاید رنگها را کمی کدر کرده باشد، اما عظمت آن هنوز پابرجاست.
به شبستان که وارد میشویم، چشمانمان به سمت محراب کشیده میشود؛ جایی که زمین و آسمان به هم پیوند میخورند، کاشیکاریها، نقوش گرهچینی و کتیبههای خطاطیشده با آیات قرآنی، همه با هم هالهای از نور و تقدس پدید آوردهاند؛ سکوت اینجا، موسیقی بیصدایی است که روح را به پرواز در میآورد.
سفر به درون خانهای پر از تاریخ و اندیشه
گامهایمان را در کوچههای پررمز و راز این محله ادامه میدهیم، جایی که دیوارها شاهدی خاموش بر هزاران خاطره فراموشنشدنیاند، مقصد بعدی، خانهای پر از تاریخ و اندیشه است؛ خانه جلالالدین همایی، نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار نامدار ایرانی.
فاتحی از او چنین یاد میکند: «همایی قرآن و الفیه را از بر داشت و در شعر با تخلص «سنا» شناخته میشد، او نهتنها در ادبیات فارسی چیرهدست بود، بلکه جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم را نیز بهخوبی میشناخت، «تاریخ اصفهان» از گرانقدرترین آثار اوست.»
پیش از رسیدن به خانه همایی از کنار تعدادی از خانههای کهن این محله و خانقاه نعمتاللهی میگذریم، خانقاهی که کتیبه سردرش با عبارت «ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» مزین شده است، سرانجام به خانه ادیب نامآور اصفهانی میرسیم؛ بنایی قاجاری که در اصل به جد او، همای شیرازی، تعلق داشته است.
با قدم گذاشتن به خانه، حیاطی پیش چشمانمان پدیدار میشود که با حوضی فیروزهای در میان و درختان کهنسال ما را به یاد خانههای قدیمی مادربزرگها میاندازد؛ در میان دیوارهای خشتی و پنجرههای چوبی که هنوز عطر گذشته را در خود نگه داشتهاند، گویی زمان به عقب بازگشته است و صدای قلم همایی را میتوان در گوشهوکنار خانه حس کرد.
اینجا خانهای است که جلالالدین همایی، شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، منتخب قاآنی و غزلیات محمدخان دشتی و بسیاری دیگر را نزد پدرش میرزا ابوالقاسم محمدنصیر متخلص به «طرب» مطالعه کرد و نزد مادر، خواندن قرآن، گلستان و غزلیات حافظ را فرا گرفت، حتی اصول و فروع دین و آداب وضو و نماز و روزه و کتاب عم جز را که در مکتبخانه نزد ملاباجی تکمیل کرد، پیشتر در همین خانه از مادرش آموخته بود.
چندین جلد از کتاب «تاریخ اصفهان» همراه راهنمای تور است، کتابهایی که نسیم دانایی از آن میوزد و رنگ و بوی روزگار پُرکار و پُرخوانش همایی را در دل دارد، جوهر اندیشهاش بر کاغذهای کهن، گواه سالها تلاش و تفکر است، گویی هر برگ از کتابهایش روایتگر روزهایی که او با عشق و اخلاص تاریخ دیارش را برای آیندگان به یادگار میگذاشت.
این خانه، که روزگاری مأوای این دانشمند فرزانه بوده، اکنون به پناهگاهی برای دوستداران ادب فارسی بدل شده است، نقاشیهای استاد ابوالقاسم خواجویی که در سال ۱۲۸۸ قمری بر دیوارهای این خانه نقش بسته، هنوز رنگ و بوی تاریخ را در خود حفظ کردهاند.
قلعهای که در دل روایتها زنده است
فاتحی در این خانه ما را به داستان نامآشنای «پا قلعه» میبرد، او از دژی باستانی میگوید که در دل این محله سر برافراشته بود؛ قلعهای که تاریخ دقیق ساخت آن در هالهای از ابهام است، برخی مورخان، این قلعه را به دوران ساسانی نسبت میدهند، در حالی که گروهی دیگر آن را به عهد آلبویه مربوط میدانند، میرزا حسنخان جابری انصاری نیز آن را به فخرالدوله دیلمی منسوب کرده است.
درباره نام «طبرک» نیز روایتهای گوناگونی وجود دارد، برخی آن را برگرفته از طبرستان، زادگاه پادشاهان آلبویه میدانند و آن را به معنای «طبرستان کوچک» تعبیر میکنند، عدهای دیگر، این واژه را از ریشه عبری دانسته و آن را مرتبط با کلمه «طبور»، به معنای بلندی معرفی میکنند؛ گویی این دژ بلندمرتبه، نامی یهودی داشته و در منطقه دارالیهود قرار داشته است.
بر اساس گزارش منابع تاریخی، این قلعه شاهد رویدادهای پرشماری از درگذشت فخرالدوله دیلمی گرفته تا نگهداری خزانه جواهرات سلطنتی در عصر صفویه و حتی اسارت باقرخان خوراسگانی، حاکم اصفهان به دست نیروهای جعفرخان زند بوده است.
گفته میشود که این دژ، تونلی زیرزمینی به میدان تیر (جوباره) داشته است؛ حفاریهای دوران پهلوی در خیابان ولیعصر این ادعا را تأیید میکند، اما افسوس که این بنای عظیم در اواخر دوران قاجار، به دستور شیخ حسن العراقین، جد خاندان کاشفی، تخریب شد.
امروز، از آن شکوه دیرین، تنها خاطراتی باقی مانده که در میان سنگفرشهای کهن محله نجواکنان از گذشتهای پرجلال حکایت میکنند، قلعهای که زمانی از بلندای آن، تاریخ را به نظاره مینشستند، اکنون تنها در دل روایتها زنده است؛ همچون رویایی محو، در قلب کوچههای خاموش محله طبرک.