مشارکت مردمی کلید تحول و ماندگاری فضاهای شهری
جوامع محلی با تکیه بر ظرفیتها و سرمایههای خود بدون حمایت نهادهای تجاری، توانایی خلق و احیای فضاهای عمومی پویایی را دارند و میتوانند محیطی انسانی، قابل دسترس و پایدار فراهم میکنند. این مشارکت مستقیم، زمینهساز توسعه شهری همدلانه و مستمر با حفظ هویت فرهنگی و اجتماعی است.

ایجاد و احیای فضاهای عمومی در شهرها بهطور معمول نیازمند مشارکت گستردهای است که بیشتر توسط شرکتها یا نهادهای رسمی پشتیبانی میشود. اما تجربههای متعدد نشان دادهاند که جوامع محلی با تکیه بر نیروها، دانش و سرمایههای خود میتوانند این روند را بهصورت مستقل و فراگیر پیش ببرند.
یکی از نخستین گامها، ارزیابی دقیق فرصتها و محدودیتهای محله است. ساکنان محلی با شناسایی داراییهای تاریخی، فرهنگی یا اجتماعی محلی و نیازهای موجود میتوانند مکانهای بکری همچون زمینهای خالی، پارکهای نیمهتعطیل یا خیابانهای کماستفاده را برای احیا هدفگذاری کنند. این فرایند موجب شکلگیری حس تعلق و مشارکت واقعی در میان اهالی میشود و زمینهای برای همراهی فعال ایجاد میکند.
پس از آن، ساکنان بهطور جمعی دست به طراحی و تصور فضای عمومی میزنند. برگزاری کارگاهها، جلسات ایدهپردازی و رویدادهای محلی بستری برای تبادل نظرهای متنوع فراهم میآورد. حضور داوطلبان متخصص یا سازمانهای غیردولتی نیز به انتقال دانش فنی و بهرهگیری از تخصصهای لازم کمک میکند. این همکاری چندجانبه موجب ایجاد طرحهایی میشود که با واقعیتهای محلی همخوانی دارد و پذیرش عمومی را افزایش میدهد.
خلق فضای فیزیکی تنها بخشی از کار است و احیای واقعی با فعالسازی مداوم فضا از طریق برنامههای فرهنگی، ورزشی و اجتماعی ممکن میشود. برای مثال میتوان به یک زمین فوتبال فرسوده در نایروبی اشاره کرد که طی یک پروژه محلی نهتنها بازسازی شد، بلکه با برگزاری کنسرتها و رویدادهای مرتبط به یک نقطه تجمع و مرکز زندگی محله تبدیل شده است. این اقدامات موجب حفظ امنیت، افزایش نشاط و مرتبط ماندن فضا با نیازهای جاری میشود.
پروژههای موفق مردمی بهطور معمول با تغییرات کوچک، پایدار و کمهزینه شروع و موفقیتهای اولیه آنها با انجام بهبودهایی در مقیاس محدود دیده و زمینهساز اعتماد برای جلب حمایت بیشتر و گسترش فعالیتهای میشوند. این رویکرد تدریجی، امکان تطبیق و اصلاح طرحها بر اساس بازخوردهای محلی را نیز فراهم میکند.
وجود افراد یا گروههای پیشرو و متعهد در جامعه محلی که بهعنوان مدیر یا مراقب پروژه شناخته میشوند نیز برای استمرار و پایداری تلاشها حیاتی است. این افراد نقش هماهنگکننده، سازماندهنده فعالیتها و واسطه ارتباط با مسئولان شهری را ایفا میکنند. ابتکارات مردمی اساس این فرایند را تشکیل میدهند، اما تعامل تاکتیکی با نهادهای دولتی و شهری میتواند در کسب مجوزهای لازم، تأمین زیرساختهای حداقلی یا ارتقا ایمنی فضاها مؤثر باشد. این شیوه همکاری ترکیبی از توانمندیهای چانهزنی مردمی و ظرفیت اجرایی ساختارهای رسمی را به وجود میآورد.
نمونههای متعدد جهانی نشان دادهاند که جوامع محلی با مشارکت فراگیر، استفاده هوشمندانه از دانش و منابع بومی و توجه مستمر به نگهداری و برنامهریزی فعالیتهای اجتماعی، میتوانند حتی بدون حمایت نهادهای تجاری یا برنامهریزان رسمی، فضاهای عمومی با کیفیت و کارآمد را شکل دهند. اصول بنیادین این روند شامل مالکیت محلی، دیدگاه مشترک و مدیریت پایدار میشود که الگویی مهم برای توسعه شهری همدلانه، خلاق و مردمی است.
تفاوتهای طراحی شهری مردمی و برنامهریزی شهری از بالا به پایین
طراحی و برنامهریزی شهری نقش بسیار مهمی در شکلدهی به محیطهای زندگی ایفا میکنند. دو رویکرد اصلی در این حوزه وجود دارد که تفاوتهای بنیادینی با یکدیگر دارند و شامل برنامهریزی شهری از بالا به پایین و طراحی شهری مردمی یا به عبارت دیگر از پایین به بالا میشود.
در برنامهریزی شهری از بالا به پایین، قدرت تصمیمگیری بهطور عمده در دست نهادهای رسمی همچون دولتها، برنامهریزان شهری و افراد تأثیرگذار قرار دارد که طرحها و چارچوبهای جامعی برای توسعه شهرها تعریف میکنند. هدف این روش، افزایش کارایی، مدرنیزاسیون و توسعه زیرساختهای منسجم است و بهطور معمول پروژههای بزرگمقیاس از این طریق اجرا میشوند. با این حال این رویکرد سفت و سخت است و به احتمال زیاد نیازها، ویژگیها و هویت فرهنگی اجتماعی محلی را نادیده میگیرد. نمونههای بارز آن را میتوان در بازسازیهای پاریس و اصول لوکوربوزیه دید که با وجود تأکید بر کارکردگرایی، به ویژگیهای بومی توجه کافی نداشتند. برنامهریزی از بالا به پایین در حالت کلی متمرکز است، مشارکت مستقیم مردم در آن محدود است و بیشتر منافع گروههای قدرتمند را در اولویت قرار میدهد.
طراحی شهری مردمی یا رویکرد از پایین به بالا، در مقابل، مردم را در قلب فرایند تصمیمگیری قرار میدهد. این روش بر توانمندسازی جامعه و مشارکت مستقیم ساکنان در طراحی و برنامهریزی تاکید دارد و از دانش محلی، تجربه زیسته و آدابورسوم بومی بهره میبرد و منجر به خلق فضاهای شهری منعطف و قابل تطبیق با نیازهای متغیر جامعه میشود که بر پیوندهای اجتماعی، شمولیت و دسترسپذیری تأکید دارد.
ابزارها و پلتفرمهایی که ارتباط و مشارکت میان مردم و نهادهای رسمی را دموکراتیزه میکنند در این فرایند نقش مهمی دارند. طراحی مردمی بهطور معمول با بهبودهای تدریجی و پروژههای کوچک محلی آغاز میشود و بهتدریج حس تعلق و مالکیت ساکنان به محیط زندگیشان را افزایش میدهد. با این حال این روش ممکن است بدون حمایت نهادی با چالشهایی همچون پراکندگی توسعه یا کمبود منابع روبهرو شود.
امروزه رویکردی نوین و موفق که بیشتر مورد توجه قرار گرفته، ترکیبی از هر دو مدل بالا به پایین و پایین به بالاست. این روش مشارکتی با استفاده از حمایتهای رسمی دولت و نهادها و همراهی مشارکت عمیق جوامع محلی، تلاش میکند تا چشماندازهای کلانشهری را با واقعیتها و نیازهای محلی همسو کند. چنین رویکردی علاوهبر افزایش مشروعیت و پایداری طرحها، فضاهای عمومی پرجنبوجوش و با کیفیت خلق میکند که نمونههایی از آن در برنامه میدانهای نیویورک و جوایز طراحی لندن دیده میشود.
تفاوت اساسی میان طراحی شهری مردمی و برنامهریزی از بالا به پایین در حالت کلی در تعیین محل تصمیمگیری و کنترل فرایند طراحی است. در روش مردمی، قدرت از دست برنامهریزان متمرکز خارج و به ساکنان محلی واگذار میشود تا طرحها متناسب با واقعیتها و خواستههای آنها شکل بگیرد. این امر منجر به محیطهایی میشود که فراگیرتر، انعطافپذیرتر و بر اساس پیوندهای اجتماعی عمیقتر ساخته شدهاند.
برنامهریزی شهری از بالا به پایین مزایایی همچون انسجام و کارآمدی دارد، اما طراحی شهری مردمی پایداری، انعطافپذیری و همبستگی اجتماعی را تقویت میکند و بهترین نتایج زمانی حاصل میشود که این دو رویکرد همزمان و بهصورت مکمل بهکار گرفته شوند تا ضمن حفظ چشماندازهای کلان، نیازها و شرایط محلی هم بهخوبی پوشش داده شود.
نمونههای برجسته برنامهریزی شهری مبتنیبر مشارکت شهروندان
در سال ۲۰۰۱، شهرداری سائوپائولو با روی کار آمدن شهردار جدید، مارتا سوپلیسی، فرآیند بودجهبندی مشارکتی را که برای مدتی متوقف شده بود، احیا کرد. با وجود مشکلات اقتصادی و بدهی سنگین شهرداری، این طرح با هدف ایجاد عدالت اجتماعی و مشارکت فعال مردم در تعیین اولویتهای شهری آغاز شد. در ابتدا، تنها حدود ۵ درصد از بودجه شهری (معادل تقریبی ۱۴۶ میلیون دلار) که به دو حوزه آموزش و بهداشت اختصاص داشت، مشمول تصمیمگیری مشارکتی شد.
این فرآیند شامل برگزاری نشستهای منطقهای در ۱۵ منطقه اداری شهر بود که طی آن قوانین داخلی بودجهبندی مشارکتی تدوین شد و شوراهای تصمیمگیری با حضور نمایندگانی از مناطق مختلف شکل گرفت. در این نشستها شهروندان فرصتی یافتند تا با انتخاب نمایندگان خود، در تعیین اولویتها و تخصیص منابع مالی مشارکت کنند.
انتخاب اولویتها بر اساس سیستم امتیازدهی وزنی صورت میگرفت که در آن عواملی مانند میزان مشارکت مردمی، جمعیت هر منطقه و نیازهای محلی لحاظ میشد. پس از تصویب در شوراهای مردمی، تصمیمات نهایی در بودجه شهری تدوین و اجرایی شد.
طی سالهای ابتدایی، استقبال مردم از این فرایند قابل توجه بود؛ تعداد شرکتکنندگان از ۹ هزار نفر در سال اول به ۲۲ هزار نفر در سال دوم افزایش یافت و با بهبود نحوه برگزاری نشستها، این روند صعودی ادامه یافت. همچنین مشارکت گروههای سیاسی، مذهبی و اجتماعی در این روند نشاندهنده وجود جامعه مدنی فعال و سازمانیافته در سائوپائولو بود.
در کنار بودجهبندی مشارکتی، شهرداری سائوپائولو به بهرهگیری از سیاستهای باز حکومت و جلسات مشورتی شهروندی میپردازد که همگی حکایت از تعهد شهر به توسعه دمکراتیک و مشارکت فراگیر در فرایندهای برنامهریزی و مدیریت شهری دارند. این تجربه نشان میدهد که حتی در شرایط محدودیتهای مالی، میتوان با بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی و ایجاد بسترهای مناسب، گامهای مؤثری در جهت تحقق دموکراسی شهری و ارتقای کیفیت زندگی شهروندان برداشت.
روند برنامهریزی شهری طی دهههای اخیر بهسوی مشارکت فعال و گسترده شهروندان حرکت کرده است. در این مدل، خودِ ساکنان و گروههای مختلف مردم در طراحی و شلدهی فضای شهری مشارکت دارند و این مشارکت مستقیم منجر به خلق محیطهایی شده که بازتابدهنده خواستهها و نیازهای واقعی مردم است. شهرهایی که به جای برنامهریزان حرفهای یا شرکتهای توسعهدهنده، در عمل توسط مردم محلی و گروههای مردمی رهبری میشوند، دارای ویژگیهای مشخصی همچون خودمختاری اجتماعی قوی، تداوم فرهنگی و سرمایهگذاری بلندمدت هستند که بر اساس تجارب زنده و روزمره ساکنانشان شکل گرفته است.
در این نوع پروژهها، ساکنان نقش فعال و رهبریکننده در طراحی و مراقبت از محیط زیست شهری دارند و تنها مشورتکنندگانی نیستند که نظرشان شنیده شود اما قدرت اصلی در دست شرکتها یا دولتها باشد. برای مثال برخلاف روشهای سنتی برنامهریزی که مشارکت مردمی نمادین و فاقد قدرت واقعی است، نمونههای موفق شامل اتحادیههای مالکیت زمین به رهبری جوامع سیاهپوست در شهرهایی همچون آتلانتا و تورنتو هستند که زمین را بهصورت جمعی مدیریت میکنند. این مدلی است که موجب حفظ دسترسی بلندمدت و مقابله با تورم بازار میشود.
گروههای بومی (Indigenous) آمریکا نیز پروژههای را هدایت میکنند که بر اساس حفظ زمین، روایت فرهنگ و پایداری فرهنگی بنا شدهاند. این پروژهها که نمونههایی از آن در تورنتو وجود دارد، مستقل از شرکتهای برنامهریزی سنتی عمل میکنند و رابطهای مبتنیبر پاسخگویی متقابل با زمین و فرهنگ دارند. در بعضی شهرهای آمریکای شمالی همچون سانفرانسیسکو، کلگری و ادمونتون، نهادها و اتحادیههای فرهنگی جوامع محلی در برابر توسعههای از بالا به پایین که بیشتر منافع اقتصادی و سرمایهداری را دنبال میکنند، مقاومت و به حفظ و تقویت قدرت محلی در تعیین سرنوشت مناطق خود کمک میکنند.
نمونهای دیگر از این نوع مشارکت، پروژههای هستند که مبتنی بر آگاهی نسبت به ترومای تاریخی و رضایت جمعی شکل گرفتهاند. در پروژه «راندهاوس Roundhouse» در فیلادلفیا، جوامع محلی فضاهای تاریخی و بحثبرانگیز شهری را باز پس میگیرند که این امر نمایانگر گذار از مشارکتهای نمادین به فرایندهای همکاری و توافق جمعی برای خلق آیندههای شهری به رهبری خود مردم است.
یکی از دیگر نمونههای موفق این روند، پروژه «شهر ما» در شهر کراوا فنلاند است که با حمایت ابتکار نیو یوروپین بائوهاوس (New European Bauhaus) اجرا شد و جوانان و ساکنان محلی بهطور مستقیم در طراحی فضاهای عمومی مشارکت داشتند. هدف از این پروژه، خلق مبلمان فضای باز ماژولار و متصل به طبیعت بود که امکان تعامل اجتماعی و ایجاد فضاهای فراگیر برای تمام گروههای سنی را در تمام فصول سال فراهم کند. همکاریهای متعدد میان شهروندان و طراحان موجب شد فضاهایی خلق شوند که حس تعلق به محیط پیرامون را تقویت میکند و موجب افزایش کیفیت زندگی ساکنان میشود.
کوووردن هلند، رویکرد متفاوتی در برنامهریزی شهری را اجرا کرد. در این شهر، فرایند برنامهریزی توسط ۱۷ گروه ذینفع متنوع متشکل از نمایندگان نیازهای مختلف شهروندان هدایت شد و سیاستمداران بهطور عمده کنار کشیدند تا جامعه بتواند چشمانداز و برنامه اقدام مشترکی برای بازسازی مرکز شهر خلق کند. این روش منجر به تدوین طرحی جامع و فراگیر شد که مورد حمایت گسترده مردم قرار گرفت و از ثبات و پایداری سیاسی طولانیمدتی برخوردار شد. همچنین موجب شد حس مالکیت قویترین در میان ساکنان ایجاد شود که به تحقق اهداف توسعه پایدار کمک شایانی کرد.
بارسلونا اسپانیا نیز یکی دیگر از نمونههای برجسته است که مفهوم «سوپر بلاکها» را اجرا کرد. در این پروژه بیش از ۸۰۰ سازمان و شهروند در تدوین برنامه اقلیمی بسیج شدند تا فضاهای شهری را بهصورت پایدار و انسانمحور طراحی کنند. پروژه سوپر بلاک با اعمال محدودیتهای ترافیکی در محلهها، خیابانها را از خودروها پاک و به فضایی برای عابران پیاده و فعالیتهای جمعی تبدیل کرد. این اقدام بهطور کامل بازتابدهنده خواستههای ساکنان برای ایجاد محیطی سبزتر، امنتر و فراگیرتر بود و موجب بهبود کیفیت زندگی شهری شد.
شهر تیمیشوارا در رومانی نیز با رویکرد هوشمندسازی شهر از طریق مشارکت بیش از ۴۰۰ متخصص، کسبوکار و شهروند محلی پیشرفت چشمگیری داشت. این مشارکت زودهنگام و گسترده، تدوین استراتژی هوشمندسازی و خدمات دیجیتال و عمومی را ممکن کرد که سبب شد ارتباطات دولت محلی با شهروندان سادهتر، شفافتر و متناسب با نیازها و اولویتهای واقعی آنان شود. در این شهر تأکید ویژهای بر دسترسی عادلانه و ایجاد اعتماد میان مردم و مسئولان وجود دارد که این خود موجب افزایش رضایت و پذیرش طرحهای توسعه شهری میشود.
این نمونهها در کنار یکدیگر، اصول مهمی را درباره برنامهریزی شهری مشارکتی روشن میکنند. نخستین و مهمترین اصل، مشارکت فعال همه اقشار جامعه است، بهگونهای که برنامهریزان شهری فضای تصمیمگیری را برای همه مردم از جوانان تا اقشار کمدسترسی و گروههای مختلف باز میگذارند تا صدای همه شنیده شود. این امر موجب افزایش فراگیری، تعلق و پایداری برنامهها در بلندمدت میشود.
دوم، طراحی کلنگر و انسانمحور است. به این معنی که برنامهها تنها به زیرساختها نمیپردازند، بلکه همبستگی اجتماعی، فرهنگ و رفاه روزمره ساکنان را نیز در اولویت قرار میدهند. فضاها بهگونهای طراحی میشوند که تعامل اجتماعی، ایمنی و دسترسی عادلانه به خدمات و طبیعت را تضمین کنند. از سوی دیگر، فضاهای عمومی انعطافپذیر و قابل تنظیم نیز نقش اساسی در حفظ پویایی و مشارکت مستمر مردم دارند. بسیاری از پروژههای مشارکتی از فضاها و مبلمان ماژولار استفاده میکنند که به جامعه اجازه میدهد فضاها را متناسب با نیازهای متغیر و ذوق خود تنظیم و شخصیسازی کند.
پایداری یکپارچه زیستمحیطی از دیگر اصول مهم است که اهدافی همچون ایجاد مناطق بدون خودرو، کشاورزی شهری، بازیافت و استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر را به صورت همزمان در طراحی شهری مورد توجه قرار میدهد، بنابراین مسئولیت جمعی زیستمحیطی نهادینه میشود. شفافیت و همکاری مؤثر میان مردم و مسئولان نیز از ارکان کلیدی موفقیت این فرایندها بهشمار میرود، چراکه موجب افزایش اعتماد، بهبود ارتباطات و تولید طرحهای عملی، مقبولیت عمومی و مقاوم در برابر تغییرات سیاسی میشود.
نکته کلیدی در این نوع شهرها آن است که ساکنان نهتنها صدایی برای شنیده شدن دارند، بلکه قدرت واقعی تصمیمگیری درباره برنامهریزی، توسعه و مدیریت زمین در اختیار آنهاست. این رویکرد در تضاد با روند غالبی قرار دارد که در آن مشارکت مردم بیشتر نمادین و سطحی است و در جهت منافع سرمایهگذاران یا توسعهدهندگان بزرگ تنظیم میشود. انتقال به سمت مالکیت و قدرت واقعی جامعه منجر به شکلگیری شهرهایی میشود که بازتاب دقیق نیازها، تاریخها و فرهنگهای بومیشان و نه اولویتهای شرکتهای توسعه یا برنامهریزان خارجی است. بسیاری از شهرهای جهان مردم را در مشورتهای محدود درگیر میکنند، اما تنها تعداد معدودی مدلهایی را پیاده کردهاند که ساکنان بهصورت بنیادی و مبتنیبر مالکیت، نگهداری و مکانیزمهای حکمرانی، محیط زندگی خود را شکل دهند و چشماندازهای آنها بهطور واقعی اجرا شود.