عمق طنازانه یک ماجرای ریاکارانه!

عمق طنازانه یک ماجرای ریاکارانه!

علیرضا نجمی/ «هیچکس مِلک دیگری نیست و آدمیزاد آزاد آفریده شده است»، کلامی که در آن جای هیچ شک و شبهه ای نیست چه در معتقدان آیین های مختلف و چه در میان دانشمندان علوم رفتاری و جامعه شناسان و روان شناسان ولی در این میان چرا یکی مِلک دیگری تلقی گردد و دیگری چونان شیء قلمداد شود؟! چرا فقط مرد را مالک و زن را ملک خطاب کنیم؟! چرا این همه هجمه و هجوم به مردان؟! اگر خبرهای همسر آزاری یا به بیان بهتر مرد آزاری به زعم رسانه‌ای‌ها بولد نمی‌شود حتماً حتماً دلیل دارد.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بیشتر کسانی که در هیاهوی دل سوزاندن برای زنان دست به کلمه و کلام و نوشتار بردند چشم به جامعه ای دارند مدرن و صد البته غربی... نه اصلاً اشتباه نکنید مرادم حرف های کلیشه ای و تقسیم بندی غربی و شرقی و بی احساس بودن و با احساس بودن نیست بلکه مراد راقم سطور این است که اگر زندگی زناشویی در ملکه اعلی ذهن رسانه‌ای‌ها و طرفداران حقوق زنان کشوری همانند کانادا است فقط به رویه این رفتارها نگاه نکنند. دو نفر ازدواج کرده اند، بچه دار شده اند و زمانی که به مشکلی بر می‌خورند و طاقت همدیگر را ندارند حال به هر دلیلی طلاق می‌گیرند و همه دارایی ها به قسمت مساوی تقسیم می‌شود و هر کس به راه خود می‌رود (نمی‌شود بیان خوبی یا بدی به این شیوه داد ولی وجود دارد و هست و الگو و نمونه خیلی‌هاست در مرز و بوم خودمان). اینجا ولی طلاق پروسه‌ای دارد وحشتناک و دردآور. اینجا حدود و قواعد کاربرد دارد و آنجا یک قاعده و شیوه کلی ولی تفاوت از زمین تا آسمان است. آنجا زن و مرد پا به پای هم روزان و شبان عمر را بی خستگی می‌دوند و اینجا در نود درصد موارد فقط مرد خانه است که روز و شب سگ دو می‌زند و اخیراً هم یک آسیب بزرگ با نام فرار مردان از خانه در حال رشد پیدا کردن است؛ مردانی که از فشار زندگی بر شانه هایشان راه گمنامی پیش می گیرند و می‌روند، کجا و چطورش اصلاً مهم نیست.

در این بین یک سئوال بزرگ دارم اصلاً چرا به تجمع یک عده مرد در تهران برابر قوه قضائیه یا مجلس به خاطر مهریه به دیده طنز نگریسته می شود؟! و انواع و اقسام جوک های مختلف فی البداهه در همه شبکه های اجتماعی و افواه مردم ساخته می شود؟! طنز است؟! شاید به نوعی طنز است، طنزی که اسیر بادهای موسمی طبع زنانه است، طنزی است که اسیر خوش خدمتی عده ای از مردان است در برابر چشم نازک کردن ها یا عشوه ها. طنز ماجرا این است که اکثر قریب به اتفاق فعالان حقوق زنان، مردان هستند! باور نمی کنید؟! کافی یک جست و جوی ساده انجام دهید تا عمق طنازانه ماجرا دست تان بیاید. اینکه این قشر از مردان در پی چه هستند خدا داند ولی نباید از یاد برد که دم زدن از حق و حقوق زنانه مد روز است و عده زیادی برای آنکه منور الفکر یا روشنفکر لقب بگیرند به این حوزه وارد که نه هجوم می برند. در کنار آن حوزه ها و حیطه هایی که می‌توانند از این همه بذل توجه زنانه کسب درآمد کنند هم هستند، حوزه هایی مانند مد و فشن و جراحی های پلاستیک و تبلیغات رسانه‌ای در دنیا و یا صنایع بزرگی مانند خودرو. از طنز ماجرا دور افتادیم؛ طنز قوی و قدرتمند دیگری که در این میان هویداست کنش‌ها و رفتارهای زنان با یکدیگر است. یک گروه موسیقی نام ببرید با همراهی تعدادی زن، تعداد اصلاً مهم نیست، مهم در کنار هم ماندنشان است. این طنز در رفتار ریاکارانه نمود بسیار زیادی دارد ... عجبا! احساسات آنان بایستی کاملاً محترم شمرده شود و احساسات مردان به کل بد است و بایستی بام تا شام علیه آن داد روشنفکری سر داد و ندای «به داد بانوان برسید» هر روز و هر شب از همه رسانه ها شنیده شود. هر دو، چه مرد چه زن انسان هستند و آزاد و وقتی در زیر یک سقف قرار می‌گیرند و تشکیل خانواده می دهند در درجه اول اهمیت بلوغ عاطفی هر دو مهم است، اینکه ظلم نکنند و خود بزرگ پنداری را به کناری بگذارند و راه تعامل پیش گیرند. اینکه کسی حال در این واقعه اخیر همسر، سلاح سرد به دست می‌گیرد و تحت تأثیر جو قومی و قبیله‌ای منطقه خود است و اگر فعالان رسانه‌ای ثانیه ای یک بار در روز هم بر طبل این وقایع بکوبند و «وا زن ها» سر دهند هیچ سودی در بر ندارد. تا کارهای زیرساختی انجام نشود و طرز تلقی‌ها از زندگی زناشویی حتی در دور افتاده ترین مناطق اصلاح نشود امیدی به تغییر نیست و این قبیل نوشتارها فقط به فقط آب در هاون کوبیدن و همان مسمای فوق الذکر است و لاغیر.