یار نامهربان!

یار نامهربان!

علیرضا نجمی/ خوره و کرم کتاب باشید همه چیز را بر وزن نام یار مهربان می بینید و می خوانید حتی «کباب» را «کتاب» می بینید و می خوانید، چه رسد به این که در این وانفسای گرانی سرسام آور در کنار بیمارستانی، در گوشه ای از یک پایانه درون شهری یا حتی در درون درمانگاه های پر مراجعه و یا درون پارکی، چادر یا کانکسی ببینی با یک بنر نسبتاً بزرگ که با خط خوانا بر آن نگاشته اند «فروش انواع کتاب با 50 درصد تخفیف».

ذوق زده با چشمانی که نه در پی خواندن بلکه در پی خوردن کتاب هستند هروله میکنی و می شتابی. بوی خوش کاغذ، بوی نویی و تازگی و آن همه کتاب در انواع موضوعات را حس میکنی، از این میز به آن میز و دوباره بر می گردی. کتاب و عنوان مورد علاقه ات را بر می داری تا تورق کنی (اه... چقدر مطنطن شد) ولی در کمال نا باوری به مورد عجیبی بر می خوری، موردی که شاید خیلی ها از کنارش رد شده اند و به برپا شدن چنین غرفه هایی انواع احسنت و آفرین گفته اند. کتاب و عنوان مورد علاقه ات همان است، همان کتابی که در کتابفروشی های معتبر دیدی و از قیمتش جا خوردی و نخریدی ولی، ولی قادر به خواندنش نیستی!! چرا؟! چرا نمی توانم بخوانم؟ یک جای کار ایراد دارد یا به قولی می لنگد. کتاب را پشت و رو میکنی، اسم کتاب همان است... فقط مترجم! این مترجم کیست؟ این بنده خدا کیست؟! باز هم کتاب را ورق میزنی، ترجمه اصلاً خوانا نیست.

همه این دقایق ذوق و شوق و برداشتن و تورق کتاب همراه با نگاه و گاه خطاب غرفه دار همراه است که «50 درصد تخفیف داره ها!». نمی شود بی گدار به آب زد و از چرایی ماجرا پرسید، جلد کتاب و طرح و رنگش و حتی نام مترجم حکایت از نوعی تقلب دارد، تقلبی گسترده که در حال فراگیری است. کافیست عناون دهان پر کن کتابی را در گوگل جست و جو کنید و اگر در موارد یافته شده اول و دوم یا صفحات اول و دوم جست و جو پیدا نکردید، ادامه دهید. پی دی اف کتاب ها خصوصاً موراد معروف و اسم و رسم دار به وفور موجود است، دانلود می شود و به همت تکنولوژی می توان به زیور طبع ناشیانه آراسته گردد در قالب پرینت. قریب به اتفاق کتاب های تخفیف خورده با همین شیوه به غرفه های تخفیف دار آن چنانی راه می یابند، حتی طرح جلد کتاب که اگر طرح مشهوری باشد می ماند و یا برای گمراهی طرحی من درآوردی بر آن زده می شود.

شاید گمان کنید مخالف کتاب و کتابخوانی ام و از این که مردم به این یار مهربان روی خوش نشان دهند خرسند نیستم آن هم با این گرانی کتاب و کاغذ یا این که دوستی یا آشنایی در کتابفروشی های سطح شهر دارم یا از اشتغال این غرفه داران رضایت ندارم، نه. غرض بد خواندن است، بد خواندن و بد درک کردن، چیزی شبیه بد شنیدن و بد به خاطر سپردن یا بد گوش فرا دادن همانند موسیقی. موسیقی هم خوب دارد و هم بد، البته سلیقه و خلقیات و سن و سال در این میان حرف اول را می زند ولی در هر حال سخافت و فخامت موسیقی چنان که افتد و دانی اظهر من الشمس است، همچنان که خواندن این کتاب ها. مثلاً یک «نو علاقمند شده» به کتاب با همه تعاریفی که از فلان رمان مشهور شنیده است پا در این گونه غرفه ها می گذارد و کتاب را با آن تخفیف ها می خرد و می خواند، چه به دست می آورد؟! تنفر و دلزدگی و دل چرکین شدن با ترجمه ای که سنگلاخ است و مخاطب در آن جلو نمی رود. این لطمه به ذائقه و فهم و درک مخاطب است و له کردن ذوق مطالعه. پیش ترها ضرب المثل یا روایتی ورد زبان ها بود با این مضمون که «هیچ گرانی بی‌ حکمت نیست و هیچ ارزانی بی ‌علت» که در این غرفه ها به فحوای این کلام می رسیم. ارزانی یار مهربان خوب است و در دسترس بودنش، اما ارزانی که به بهای حقارتش تمام می شود، به بهای تحقیر یار مهربان، هر چقدر هم که دانا و خوش بیان باشد.