همه آن لحظات میتوانند موجب ترسهای قدیمی خوب شوند ولی آنچه احتمالاً فوراً به خاطر نخواهید آورْد همه آن دفعات دیگری است که ترس در درونتان حیوحاضر بوده است: آن بسیار لحظاتی که در کنترل ترس بودهاید بیآنکه از آن آگاه باشید. وقتی شما احساس ناخرسندی میکنید گویی که چیزی کم است، وقتی هیچ اندازه از موفقیت برایتان کاملاً کفایت نمیکند، وقتی احساس حسادت میکنید، به قضاوت دیگران مینشینید، وقتی مغلوب وسواس و کمالگرایی میشوید و یا وقتی احساس میکنید لازم است با همکارتان برخورد کنید همهی اینها از سرِ ترس است.
پس از بیستسال کار به عنوان یک روانشناس اجرایی و مربی فرهنگی که به مردم کمک میکنم تا راههای بهتر و شادتری برای کار و بازی پیدا کنند به این نتیجه رسیدهام که محرک اصلی همهی ما ترس است؛ همهی ما. فقط میزان آن فرق میکند. من بیشتر وقتام را در رختکنها، اتاقهای هیئتمدیرهها، کنار کورسهای مسابقه، کنار استخرها و زمینهای ورزش گذراندهام و در گپوگفتهایم موضوعات یکسانی بارها و بارها مطرح شده است: شرم، ضعف، تنهایی، ناخرسندی و ترس.
حالا خودمان را در عصری مییابیم که ترس سکهی رایج آن شده است. در خلال این همهگیری جهانیْ ترس بود که پیوسته تراوش میکرد و نیز حسی از احتمالات آخرالزمانی. این احساس عمیق وجود دارد که چیزی عوض شده است و ما هنوز از معنای آن مطمئن نیستیم. بشر چندان به ابهام علاقه ندارد و ما مخصوصاً هیچ علاقه نداریم به درون آینده پرتاب شویم. بیشترِ این ترسها منطقیاند. آیا رفتن به رستورانها و بارها دیگر خطر ندارد؟ حالا که دربارهی ازخانهبیرونآمدن احتیاط بیشتری به خرج میدهیم آیا احتمال ابتلایمان به این بیماری کمتر خواهد بود؟ آیا این «وضع عادی جدید» همیشه اینطور خواهد بود؟
ترس یک سیستم هشدار آگاهانه است که به ما اخطار میدهد و خواستار توجهمان میشود. ترس یک واکنش نوروبیولوژیک ضروری به یک محرک است، واکنشی که میگوید: «حواست را جمع کن، آمادهی ارزیابی و عمل باش». وقتی اخبار را نگاه میکنیم و خبرهای فوریِ این بحرانی را که بیخ گوش ماست میشنویم، بهواقع داریم خودمان را آمادهی واکنشنشاندادن میکنیم. از ترس برانگیخته میشویم. اما حتی در مورد ترسهای بسیار واقعی ناشی از یک همهگیری جهانی، ما تقریباً به این اندازه که ترس را تجربه میکنیم به آن نیاز نداریم. پس چطور میتوانیم مدیریتاش کنیم؟
نخستین قدم توجهکردن به خودمان و پیبردن به فرایندهای افکارمان است. بسیاری از ما به الگویی از اندیشههای تکرارشونده سقوط میکنیم که عمدتاً منفیاند. اگر مکثی کنید تا فکرهایتان را ساعتی مطالعه کنید، شوکه خواهید شد که چطور بسیاری از فکرهایتان در یک دُوْرِ فرساینده و قضاوتگرانه قرار دارند. هرچه بیشتر از آگاهیمان بهدرآییم و اجازه دهیم این سیل افکارِ بیوقفه ما را با خود ببرد، فضای بیشتری به ترس میدهیم. یکی از مفیدترین چیزهایی که میتوانیم انجام دهیم این است که یاد بگیریم واکنشهای عاطفی و فیزیکیمان را وارسی کنیم. اگر از قرنطینه و مجادلات مالی عصبی هستید، خسته و در آستانهی طغیان هستید، درنگی کنید و به تأمل بنشینید، به دُوْرهای فکرهای درون سرتان توجه کنید و آنها را شناسایی کنید.
زمانی که از این الگوها آگاهی بیشتری دارید رفع این افکار غیرعقلانی به مدد منطق میتواند رویکرد مفیدی باشد فنی که ویلیام توربریج، از سرآمدان «زیر آبی آزاد» (فریدایوینگ)، طی سالها آن را به کمال رسانده است. «زیر آبی آزاد» ورزشی سخت و خلاقانه است چون تقریباً بدن آدم را تا انتهای حدودش پیشمیرانَد. «زیر آبی آزاد» مثال خوبی است از مهار ذهن و دریافتن این که به چه کارهایی قادر است. یک فریدایْوِر باید با یک نفَس [بدون اکسیژن] به ژرفترین و تاریکترین عمق آب فرود رود (عمقی که میتواند به لحاظ فیزیولوژیک و روانشناختی آن را تحمل کند)؛ و سپس قبل از این که وضع خطرناک شود به سطح آب برگردد.
نگرشی که مبنای عملکرد معجزهآسای توربریج است قطب کاملاً مخالفِ ترس است: توانایی تجربهی واقعیِ تکتک لحظات چیزی که آن را آزادی ذهنی مینامم.
در مه ۲۰۱۶ توربریج در باهاماس به عمق ۱۲۲ متری اقیانوس شیرجه زد و ۴ دقیقه و ۲۴ ثانیه یکنفس [بدون اکسیژن] زیر آب ماند.
برای بسیاری از ما حتی تصور بودن در آن عمق دریا هم فوقالعاده ترسناک است. برخی از معروفترین فریدایْوِرها جانشان را در این کار از دست دادهاند. ولی توربریج میگوید این چیزی نیست که مایهی نگرانی او باشد: «در خود فریدایوینگ چیز بسیار کمی وجود دارد که مرا بترساند. این جنس از خطر کاملاً قابلمحاسبه و پیشبینیپذیر است، و رعایت موارد ایمنی در تمرینها و مسابقات آن را به حداقل ممکن میرسانَد». شما هم مثل توربریج میتوانید انتخاب کنید: چیزی را بررسی کنید که بر حسب احتمالات ممکن است رخ دهد نه خطرات را. میزان توجه ما محدود است؛ آن را آگاهانه استفاده کنید. او دربارهی خطرات کارش و تدابیر ایمنی آن سرد و عقلانی برخورد میکند: «مردم اغلب از من میپرسند اگر اتفاقی در اعماق آب بیفتد چه میکنی؟ اگر کار خوب پیشنرفت چه؟ وقتی به این حرفها فکر میکنم نمیتوانم هیچ سناریوی جامعی ارائه دهم که عاری از احتمال و مملو از قطعیت باشد. هرچند واضح است چیزهای عجیبوغریب ممکن است رخ دهد».
او قاطعانه منطقی میمانَد: «در فریدایوینگ، آب در سطح و در عمق فرقی ندارد. تنها متغیرِ دیگر خودِ شمایید. شماید که [همهچیز را] کاملاً کنترل میکنید. میتوانید تدابیری برای خطراتی که از آنها آگاهاید بیندیشید. به نظر مردم آنچه من انجام میدهم نوعی مرگخواهی یا کامیکازه است، ولی در هر صورت کار من دقیقاً قطب مخالف این چیزهاست».
کار توربریج بر یک فن عقلانیسازی متکی است: «نگرانیها واقعی نیستند»؛ فنی که پس از آن بسطاش داد که دریافت مکافات او نه ترس از یک «زیر آبی آزاد» واقعی که ترس از ناکامی است. مهم است که بتوانیم بین این دو تمایز قائل شویم. او میگوید: «زمانی که این احساس تکاندهنده را حس کردم، احساسی که خبر از این اضطراب میداد، از آن نترسیدم، بلکه دنبال منبع مشخصی [برای آن] در لحظهی حال گشتم، و وقتی نتوانستم منبعی برایش پیدا کنم این خودْ تأیید دیگری بود بر این که نگرانیها واقعی نیستند. رفتهرفته، عوض گرفتارِ این نگرانیها شدن، توانستم آنها را همچنان در مهار خویش بگیرم و با تفکری اجمالی کناریشان بگذارم: «نگرانیها واقعی نیستند»».
توربریج یک فن عقلانیسازی ثانوی هم داشت که به آن «حد دیگر» میگفت. بهجای تلاش برای بهحداقلرساندن ترساش از شکست و شرمندگی، او دقیقاً بر آن ترس افزود. او در ذهنش تصور میکرد که اگر موفق نشود مردم میمیرند: «وقتی این جنس از نگرانیها را در نظر بگیریم، ترس از شرمندهشدن و شکست خندهدار است».
او اجازه نداد به سوی تفکرات فاجعهبار سوق داده شود. بلکه به گفتهی خودش: «این ایده را برای مدتها و بهقدر کافی در سر میپرورانم تا آن را از این منظر ببینم که تلاش سیرکوار برای ثبت رکورد چقدر حقیقتاً احمقانه است؛ چقدر احمق بودم که اجازه دادم چیزی به این بیاهمیتی وضعیت عاطفیام را متأثر کند».
درحالیکه رویکرد توربریج برای رفع ترسهای لحظهی حال طراحی شده، نه برای اضطرابهای طولانیمدتِ ناشی از زندگی با همهگیری جهانی، هنوز هم درسهایی هست که بیاموزیم. او تصدیق میکند که بیشترِ ترسهای ما فرافکنیِ آن چیزی است که ممکن است در آینده رخ دهد، نه چیزی که در لحظهی کنونی برایمان پیشمیآید و، مهمتر از همه، چیزی که ممکن است اصلاً هرگز هم رخ ندهد.
سه راه برای مبارزه با ترس
۱. حالا یعنی همه چیز
توربریج میگوید در ورزش او، همچنان که در زندگی، افتادن به دام تفکر «اگر فلان شد چه؟» ساده است، این جایی است که ذهنتان میتواند شما را داخل بازی ناخواستهیی کند. شما و افکارتان یکی نیستید و بسیاری از فکرهای ترسآلودتان یاوههایی هستند که خودتان از روی عادت بازیافتشان میکنید. توربریج با تکرار یک ورد به آنجا رسید. او میگوید: «ایدهی من این است: کلماتی با دلالتهای قدرتمند دارید چندان که میتوانند شما را خیلی سریع به حالت لازم برسانند». یکی از وردهایی که او اغلب استفاده میکند این است: «حالا یعنی همه چیز».
۲. یک خرده کمتر قضاوت کنید
بسیاری از ما وقتی که اضطراب داریم یا وقتی که ترسیدهایم حالت دفاعی به خود میگیریم. نه تنها اختلالی وجود دارد که ثباتمان را تهدید میکند [بلکه] از طریق زندگی به نوعی شرطی میشویم که هرگز کنترلمان بر امور را از دست ندهیم و سرمایهگذاری سنگینی میکنیم تا هر کاری دلخواهمان است انجام دهیم. وقتی اینها وجود نداشته باشد، یکی از روشهایی که افراد برای تصاحب دوبارهی حس کنترل و قدرت استفاده میکنند دو دستی چسیبیدن به یک موضع است. برای حفظ موضعمان همچون موضعی «درست» به قضاوت دیگران، همچون افرادی که موضع نادرستی دارند، مینشینیم و آنها را خجالت میدهیم. گاهی که به قضاوت [دیگران] مینشینیم بهواقع این ترس است که ما را در مهار خویش گرفته است.
۳. انرژیتان را ذخیره کنید
ما انرژی عاطفیمان را منظماً به پای ترس، شرم، بدبینی و شک هدر میدهیم. این بهویژه زمانی محتمل است که در آستانهی تغییراتی باشیم که دلخواهمان نیستند. به یاد داشته باشید: افکاری که به آنها اولویت میدهید، در هنگام ترس و اضطراب، نقش مهمی در وضعیت احساسیتان خواهند داشت. کمالگرایی وسواسگونه را در این بحران [کرونا] کنار بگذارید.
ترجمهیی از مقاله زیر که به تاریخ ۱۹جولای ۲۰۲۰ با مشخصات زیر در وبسایت گاردین منتشر شد:
https://www.theguardian.com/lifeandstyle/2020/jul/19/how-do-we-conquer-covid19-fears-now-we-can-go-out-again