کاش بیاموزیم و بیاموزانیم

کاش بیاموزیم و بیاموزانیم

علیرضا نجمی/ گاف، سوتی و سکته ها و اشتباهات کلامی ممکن است برای هر کسی پیش بیاید که یکی دو مورد در هر فردی از جهت آن که فکر و ذهن مشغول و پریشان است رخ می دهد ولی وقتی به یک رویه معتاد آن شخص بدل می شود بایستی سلامت روان و سلاست زبان او بررسی گردد. این امر در میان مردمان عادی و مردمان کوچه و بازار چندان به نظر در نمی آید زیرا چندان در معرض دید و نظر نیستند ولی در مورد انسان های معروف و مسئولان چندان خوشایند نیست. کم نبودند مسئولان و مجریان تلویزیونی و سلبریتی ها که از پس خواندن غزل که هیچ، یک تک بیت هم به درستی برنیامده اند. قرار نیست سلبریتی و مدیر دولتی متخصص شعر و ادبیات باشد زیرا از اساس پیشه و تخصص مدیر یا هنرمند و مجری امری غیر از ادبیات است ولی به گاه سخنسرایی کاش کمی به خوانش شعر توجه کنند. قریب به اتفاق مردمان عصر تکنولوژی و فناوری با راه های ارتباطی دیجیتال به خودی خود فعال مایشاء در حریم خصوصی خودش شده اند و ارتباطات در قالب چت صورت می گیرد که همانند تیشه ای نافرم و مهیب به جان زبان فارسی افتاده است.

در این حریم خصوصی فضای مجازی و در ارتباطات دو نفره چنان به تقصیر و تقصر کلمات افتاده اند که گویا اگر کمی به کمیت متن اضافه کنند خدای ناکرده خستگی فکر و انگشت در پی دارد، مثلاً به جای «که» می نویسند «ک» یا به جای «چه» می نویسند «چ»، گویا افزودن یک هـ ناقابل زمان زیادی تلف می کند!! این رویه و این شیوه که به مرور متداول می شود ریشه زبان را می خشکاند. دور نیست که ببینیم نوجوانان و جوانان مان دیگر نتوانند متون کلاسیک زبان فارسی را بخوانند، دور چرا، همین الان به مدد فضای مجازی اکثریت نسل تازه با شعر و ادبیات بیگانه است و توان خواندن یک غزل یا یک متن را ندارد.

از این طرف بام افتاده ها و بیگانگان مجازی را که پشت سر بگذاریم به آن طرف بامی ها می رسیم، افراط گرایانی در نوع خود عجیب و غریب، افراط گرایانی که به گونه ای دیگر به زبان فارسی ضربه می زنند، به طور مثال برداشتن «ط» و افزودن «ت» به همه کلمات درست و غلط به افراط، همه کلمات را فارسی خالص کردن و ملغمه ای ساختن از انواع سلایق و ایده ها بدون هیچ اسلوب و قاعده و قانونی و معادل سازی کردن های عجیب.

اوایل انقلاب اسلامی عده ای بودند که به این امر می پرداختند و شکل و شکایل کلمات و اصطلاحات را فارسی فارسی می کردند تا جایی که اسباب تمسخر را فراهم می آورد به عنوان نمونه اصطلاح «ول کن بابا اسدا...»، یک اصطلاح کوچه بازاری تهرانی آن وقت ها که حال یا به جد یا به طنز معادل سازی کرده و ساخته بودند «رها کن پدر شیر پروردگار» یا به طنز با نام فامیل آقای حداد عادل، «آهنگر دادگر» ساخته بودند. از جنبه طنز ماجرا که عبور کنیم در میان اساتید و فرهنگوران و شاعران بنام هم بودند و هستند کسانی که راه افراط پیشه کرده و می کنند. مصاحبه ای بود خواندنی از مرحوم احمد شاملو که شاملو از کلمه «رانه» به جای «ماشین»، «خودرو» یا «اتومبیل» استفاده می کرد. در این میان یک سئوال وجود دارد، به فرض این که رانه کاملاً درست و شایسته و فارسیِ فارسی ولی چه میزان زمان لازم است تا در افواه جامعه بپیچد و مردم به جای ماشین یا خودرو رانه را به کار ببرند؟! دانشگاه و زایشگاه و آرایشگاه، کلماتی بودند که به خوبی جا افتاده اند ولی کلمات نامأنوس چقدر باید در سطح جامعه ته نشین شوند تا جا بیفتند؟ این جا افتادن ها و جا انداختن ها آن قدر دچار بی خودی و افراط است که ناگهان ممکن است از جا در روند و مخاطب امروزی به راحتی در فضای معمول که هیچ در فضای مجای هم وقعی ننهد و نمی نهند چه آن که به آسانی می نویسد «چ»، می نویسد «ک» و هر نوع کاراکتری که بخواهد جایگزین می کند بی آن که کسب اجازه ای از اصحاب فرهنگ و معادل ساز نماید! یادمان رفته که زبان خصیصه و موضوعی است پویا و تغییر شکل دهنده، تغییراتی که به مرور با تکنولوژی پیش می رود و شکل و انسجام می یابد و به هیچ باید و نباید و اسلوبی هم پایبند نیست. کاش به جای این همه افراط گرایی و تفریط بی جهت، درست خواندن متون پیشینیان مان را بیاموزیم و بیاموزانیم.