این یک نفره‌های پردغدغه

به مناسبت روز جهانی مجردها

این یک نفره‌های پردغدغه

سیما زعفرانچی/ ساعتش زنگ می‌خورد. به زور خود را از زیر لحاف گرم بیرون می‌کشد. سر میز صبحانه‌ای می‌نشیند که مادرش آماده کرده. از اینکه شعار "کار خانگی، زنانه و مادرانه نیست" می‌دهد و مشارکت زیادی در کارهای خانه ندارد، عذاب وجدان می‌گیرد. سریع لباس می‌پوشد و از خانه بیرون می‌زند. در کوچه زن میانسال همسایه را می‌بیند که بعد از احوالپرسی می‌گوید: "ایشالا خوشبخت بشی". روی این جمله حساس شده؛ می‌داند که منظورشان این است که دعا می‌کنم ازدواج کنی و ازدواج خوبی داشته باشی. دلش می‌خواهد بگوید "من همین الان هم خوشبختم یا مگر الان بدبختم؟" ولی کلمات را جویده و نجویده قورت می‌دهد و به گفتن یک "خیلی ممنون" اکتفا می‌کند.

یادش می‌آید که گفته‌اند به مناسبت روز جهانی مجرد، گزارشی تهیه کند. به این فکر می‌کند که از چه زاویه‌ای به دنیای مجردها نگاه کند که تکراری نباشد؟ از دغدغه‌ها بگوید؟ تکراری‌تر از این هم داریم؟ از معضلات ازدواج بگوید؟ چیزی نیست که بشود به همه تعمیم داد. شاید کسی نخواهد ازدواج کند. علاوه بر این، دیگر همه مشکلات سد راه ازدواج جوان‌ها عیان است. فکر کرد که شاید بهتر است پیگیر وضعیت مسکن ملی برای مجردها شود و این شرط که باید در زمان تحویل، متاهل باشند! به یاد حرف دوستش می‌افتد که به شوخی گفته بود "مواظب باشید یک وقت گول نخورید که سر این قضیه ازدواج کنید. اینها آنقدر شرط و شروط می‌گذارند و آخرسر هم به ما خانه نمی‌دهند، آن وقت یک شوهر هم می‌ماند روی دستمان!". خنده‌اش می‌گیرد و این گزینه را هم در ذهن خود خط می‌زند.

در تاکسی می‌نشیند و سعی می‌کند کودک لجباز یک مادر کارمند را سرگرم کند تا کمتر سر و صدا کند و خودش هم کمتر عاصی شود. آخر کار هم دخترک کش مویش را از پنجره به بیرون پرتاب می‌کند و دعوا... دوست دارد هرچه زودتر از ماشین پیاده شود. به این فکر افتاد که در شرایط مشابه چقدر تحمل خواهد داشت؟

به محل کارش که رسید باز گزینه‌های مختلف برای گزارش روز مجرد را بررسی کرد. می‌تواند به مشکلات مجردها در خانواده و ارتباط با آنها بپردازد. اینکه خیلی‌ از مجردها تمایل دارند مستقل زندگی کنند ولی در شرایط کنونی نه توانایی مالی‌اش را دارند و نه از طرف خانواده این قضیه به راحتی پذیرفته می‌شود. به گیر دادن‌های مدام فامیل و آشنا هم فکر کرد. اینکه چرا ازدواج نمی‌کنی؟ کسی در زندگی‌ات نیست؟ یک مورد خوب سراغ دارم! و بعد هم بی ربط‌ ترین کیس‌های ممکن را پیشنهاد می‌دهند چون شناخت درستی از آن فرد ندارند؛ در واقع چون چهره واقعی افراد در خیلی از خانواده‌ها پنهان می‌ماند. به این نتیجه رسید که این مورد هم در پکیج مکالمات دید و بازدیدهای نوروزی گنجانده شده و به اندازه کافی به آن پرداخته شده است.

بعد به این فکر کرد که کاش با چند مجرد صحبت کند و دیدگاه‌های مختلف نسبت به زندگی مجردها را بیان کند، اما خیلی زود دلسرد شد چون احتمال داد کسی این روزها حوصله این کارها را ندارد و چیز خاصی دستگیرش نخواهد شد. انگار این روزها دغدغه‌ها و مشکلات مردم به هم گره خورده‌اند.

فکر بکری به ذهنش رسید! اینکه در مورد جانباختگان مجرد روزهای اخیر حرفی بزند اما خیلی سریع به خودش نهیب زد که نادان! مگر فرقی می‌کند که مجرد بودند یا متاهل؟ مگر این مسئله حجم غم را تغییر می‌دهد؟

آخر کار به این نتیجه رسید که انگار در این روزهای پر از غم و تشویش، واژگان زیادی بی‌معنا شده‌اند؛ روز مجرد را به چه کسی تبریک بگویم؟ اصلا چرا تبریک بگویم؟ چه نتیجه‌ای دارد؟ کاش به سردبیر بگویم که بی خیال ماجرا شود...